تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

با علی اعطا

Ahmad Mahmudمقدمه : این را چند روزی پیش نگاشتم برای کسی که دسترسیش میسر نشد، پس بیجا ندیدم بهانه اش کنم به آشناییتان با یکی از نزدیکان محمود، پسر برادر، علی اعطا. سالروز مرگ نویسنده هم نزدیک است به نزدیکی روز پنج، روز آخر از هفته.
محمود در ادامه جفایی که در روزگار حیات دریغش نکردند در روزگار فراق هم کسی به انتشار کنجی در این پهنه تلاشی نمی خواهد سر دهد. کمترین امیدم برقراری مسابقه ای، داستان نویسی، در این روز با آن نام بود. حتی صفحه ای هم که برایمان از او قرار بر قرار گیری بود، وب سایت رسمی، گویا به پاره ای از مشکلات توان رسیدن ندارد.
پس حق دارم و حق دارند، کسانی که خود را از چشم او دیده اند، متاسف از خود باشیم.
می کوشم در این چند روز از این هفته و آن هفته حداقل تکه هایی از نوشته هایش را دوباره بخوانم و اینجا بنویسم. اگر جایی مطلبی در خور یافتید مطلعم کنید.
 
دوست عزیز علی اعطا
راستی تلفظ این اسم، اعطا - اسمی که آخر فهمیدم زمانی مفتخر به نام استاد بوده - eta ست. نمی دانم چرا آن را همیشه ata می خواندم ؟
به نظرم می آید بخش عمده ای از مسیر و مسیل در زندگی ما آدم ها را اتفاق ها می سازند، آن هایی که ما را به ناکجاهایی می سپارند در این زندگی بزرگ کوچک. همیشه به این اتفاق ها احترام گذاشته ام شاید چون نیمه های خوب زندگی ام را بیشتر این اتفاق ها ساخته اند.
آشنایی با یک نویسنده و یافتن چیزهایی که متاثرمان می کند شاید وجه ملموس تر این اتفاق ها باشد.
من احمد محمود را همینگونه یافتم. با یک کتاب. شاید خیلی دیر ولی خیلی زود به تلاطم افتادم به خواندن باقی قلمش. کنون که آن همه شیفته گی را بخاطر می آورم تاسف و غم هر دو آزارم می دهد که چرا احمد محمود را وقتی که احمد اعطا بود نشناخته ام. ولی بسیار بیشتر برایم دردناک می شد اگر او را زمانی که دیگر نبود می یافتم.
این ها را نوشتم تا دلیل و مقدمه ای ساخته باشم برای این نوشته یک طرفه از طرفی ناشناس برای کسی که قدمت آشناییش با او به یک عمر می رسد.
وبلاگ ها هم گاهی برایم این گونه اند، با یکی دو کلیک یک دفعه به چشمه ای می رسیم در همین نزدیکی. وبلاگ شما هم به همان نشان از جایی دیگر یعنی "پویاهه" رسیدمش درست همین امروز، چند ساعت قبل و همه چیز را از پایین ترین نوشته به سمت بالا شروع کردم.
به یاد نوشته های خودم افتادم زمانی که کتاب درخت انجیرش را می خواندم. هر چه می نوشتن بی اختیار به سبک نوشته های او می شد. کم کم احساس کردم به چشمه دیگری نزدیک می شوم... تا به آن نوشته های "... مانده به آخرین..." که علاقه و عشق به محمود را و نزدیکیش با او را فهمیدم. باز متاسف شدم از دیر یافتن و خوشحال از رسیدن قبل از باز نیافتن.
اینکه اعلام کرده اید تنها یک نوشته تا رفتن فاصله است برایم مثل شنیدن آن است که از زندگی آن دوست یک روز باقی مانده است. پس این نامه دلیل دیگرش این است. می خواهم بگویم حرف های آدم هیچ گاه تمام نمی شوند حتی وقتی که کسی برای شنیدن باقی نمانده باشد.
یعنی می شود مرگ منتظری را با معجزه ای به زندگی تبدیل کنید.
از شما می خواهم که این چشمه را خشک نکنید...

فوتبال از جنسی دیگر !

women footbal, world cup

هرکس تونست حدس بزنه این تصویر مربوط به کدام مسابقه فوتبال هست پیش من یک جایزه داره ; )
تیم ملی نوجوانان نیجریه ؟ لیگ قهرمانی کلمبیا ؟ بسیجی ها آمازون ؟!
نه، هر چی فکر کنید نمی تونید بفهمید این تصویر بانوان محترم تیم ملی زنان نیجریه هست، در حال گرم کردن !
این که چرا این ها همشون قیافشون با مردان فوتبالیست آفریقایی فرقی نمی کنه را درست نمی دانم ! مسابقات جام جهانی فوتبال زنان تو آمریکا داره برگذار می شه، آخرین خبر هم اینه که تیم چین روسیه را زده !
فوتبال زنان از اون اتفاقاتی هست که همیشه خیلی ها وسوسه می شن ببینند چه شکلیه ! من جمله خود من که با دیدن این عکس کلا از فوتبال زده شدم : )
حالا اگر حس کنجکاوی داره قلقلک می ده برید اینجا، یک مجموعه صد و شصت هفتاد تایی یاهو براتون کنار گذاشته : )
البته همشون هم اینطوری نیستند ها ! اگر حالتون بهم خورده اینها را ببینید یکم حالتون جا بیاد: ) ۱۲۳۴ - ۵ - ۶ - ۷

تصحیح : ببخشید مثل اینکه بعضی نتوانسته بودند عکس را ببینند، لینکش را از یاهو گیر آوردم و درستش کردم. حالا نظرتون چیه ؟

لینک دونی موضوعی، ایده جدید

امشب برایتان یک ایده جدید می خواهم صادر کنم.
چه فکر کرده اید، ایده صادر کردن فقط باید کار بزرگان باشد ؟ نه ، من هم می توانم با کمی فکر و یک کم چرخ زدن این ور و آن ور نظریه جدید و جهان شمولی بدهم که چه بسا بگیرد و ما را این وسط چیزی رسد !
اما خوبی ایده های من این است که اکثرا تئوریک باقی می مانند و یک نفر هم که باید حداقل خودم باشم حاضر به اجرایش نمی شود. مثل ایده "وبلاگ خانوادگی". ولی به هر حال از هیچ بهتر است، بدرد پر کردن صفحه امشبی می خورد.
بگذریم... این ایده که مجانا در اختیارتان می گذارم فکر نکنید همین جور کتره ای و شکمی است، اگر به آن عمل کنید می توانید علاوه بر خیر دنیا و آخرت، بازدیدکننده ها را نیز چونان سیل سرازیر کنید. پس کم نپنداریدش.
ایده ساده است. وبگردی هدف دار برای رسیدن و کشف کردن منابع جدید و متمرکز کردن آن ها در یک جا.
یک تیتر درنظر می گیریم، مثلا در طول یک هفته، و بدنبال سایت ها و مطالب بدردبخور می گردیم و با بررسی و فیلتر کردن لیست آن ها، لینک های بدرد بخور را یک جا جمع می کنیم، و به نام یک منبع جدید درباره آن تیتر معرفی اش می کنیم.
فکرش را بکنید، ما در روز در طی وبگردی ها به چه لینک ها و منابعی که بعضا ناشناخته و ارزشمند هستند می رسیم و بعضی را ندیده می گیریم و تعدادی را می بینیم و حد اکثر اگر جایی برای انتشار اینگونه لینک ها، مثل لینک دونی وبلاگ ها، داشته باشیم در دسترس بقیه می گذاریم، که آن هم ممکن است بدرد بعضی ها بخورد یا نخورد چون پراکنده و بی نظم است و از هر دری مطلبی هست. خوب می شود این اتفاقی بودن را به هدف دار بودن تبدیل کرد. درست مثل فیش برداری.
فرض کنید من باید درباره یک نویسنده مثل احمد محمود یک تحقیق و مطالعه با استفاده از اینترنت بکنم. پس راه دیگری ندارم جز ساعت ها وقت بگذاشتن در موتورهای جستجو یا سایت های ادبی و مرتبط، آخر سر هم معلوم نیست ممکن است در چه مدت به نتیجه درستی برسم. 
خوب حالا اگر شخص دیگری قبلا همچین کاری کرده بود، می دانید چقدر کار آن فرد را راحت کرده، در ضمن او هیچ عجله ای هم نداشته بنابراین سر فرصت منابع را دسته بندی کرده و در یک جا در زیر نام آن نویسنده لیست کرده است. در واقع یک جور دسته بندی و طبقه بندی محدود و دستی است، چون جستجو در سایت ها همیشه دقت مورد نظر ما را ندارد و جدا کردن سره از ناسره وقت می برد.
به نظر من مثلا در طول هر هفته موضوع و تاپیکی به دلخواه برگزینیم و مثل هفته های بزرگداشت که در طی یک هفته هرچه به آن فرد یا واقعه یا موضوع مربوط هست را بررسی می کنند، ما هم یک هفته در گشت و گذار ها آن موضوع را در نظر می گیریم و اگر به چیز با ارزشی رسیدیم آن را به لیست اضافه می کنیم و آخر هفته هم نتیجه کار را برای بقیه متشر می کنیم.
موضوع برای تحقیق و "لینک یابی" در ذهن همه ما زیاد است. می شود از مناسبت های مختلف محلی استفاده کرد، چند هفته پیش سالروز تولد محمود دولت آبادی بود، بهترین بزرگداشت برای او می توانست جمع کردن نوشته ها و نگاه های دیگران درباره اش باشد.
حتی می شود یک سایت اختصاصی برای این کار راه انداخت با کمک افرادی که هر هفته باید منابع مورد تاییدشان را گردآوری کرده و اضافه کنند.
به هر حال سعی می کنم این یکی را تجربه کنم...خوب فعلا استراتژیک دیگه ای ندارم، خیلی خسته شدم، شما هم حرف نزن... خدافظ : )

گشت و گذار اینترنتی

چند تا لینک با توضیحاتی مختصر :
  -------------------------------------------
- وب کم آن لاین . دوربینی که به صورت آن لاین و ۲۴ ساعته از ساحل سانتا مونیکا، لس آنجلس تصویر پخش می کند.
+
دوربین آن لاین در حاهای دیگر
صفا در ال . ای :
« یک WebCam همیشه آنلاین هست که من توی ایران که بودم هر از چند گاهی سری بهش میزدم. چندین آنلاین وب-کم دیگه هم هست که در لاس وگاس و چند جای دیگه مشهور و دیدنی قرار داده شده اما این یکی جالبی داستانش اینه که من همیشه از توی پنجره کوچیک اون, ورودی سانتا مونیکا پیر رو با حسرت نگاه میکردم... » 
ادامه
چقدر دوست داشتم الان همچین دوربینی از شمال ، از سواحل و جنگلهای مه گرفته گیلان و مازندران تصویر پخش می کرد. کاشکی اینجا هم می شد حس قدم زدن زیر بارون توی جاده مه گرفته را از راه دور تجربه کرد :(
-------------------------------------------
« در این سایت اینترنتی اطلاعات به روز و پاره‌ای از اسناد کلیدی ملل متحد به زبان فارسی، برای تمامی پژوهش‌گران فارسی زبان که دربارهی موضوعات مربوط به سازمان ملل تحقیق می‌کنند کارآیی دارد.
سایت مزبور به معرفی مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد در تهران و کتابخانه ی آن می‌پردازد [...] این اطلاعات خصوصا برای استادان و دانشجویان رشته‌های حقوق، روابط بین المللی، علوم سیاسی، محیط زیست و سایر رشته‌ها و پژوهش‌های مربوط به سازمان ملل متحد بسیار مفید و قابل استفاده است...
»
کامل 
با گسترش انتشار مطالب فارسی در شبکه اینترنت طی یکی دوسال اخیر، برای دولت ها و سازمان های جهانی نیز انتشار و اختصاص مطالب برای فارسی زبانان و ایرانیان بسیار جدی تر شده است.
+ سایت فارسی دولت آمریکا

-------------------------------------------
- خاتمی در چت روم! خاتمی آبان ماه از طریق سیستم چت سازمان ملی جوانان مستقیما با جوانان گفتگو می کند. ادامه
 -------------------------------------------
- تقاضای سید حسین خمینی از آمریکا : لطفا به ما حمله کنید !
« سید حسین خمینی، نوه آیت الله روح الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران طی سخنرانی در مؤسسه اینترپرایز در واشنگتن پایتخت آمریکا صراحتاً از جرج بوش رئیس جمهور آمریکا خواست با توسل به زور علیه حکومت روحانیان در ایران اقدام وبه خاتمه دادن به حکومت روحانیون بنیادگرا در ایران کمک کند... » ادامه
نه به اون شوری شور نه به این ... اگر از ته دل هم با این حرف ها آدم موافق باشه ولی دلیل بر این نمی شه به این نوه بزرگوار یک حداقل مرتیکه را افتخار ندهد. فکر می کنه آمریکا تا این گفت پس فردا لشکر کشی می کنه. با این کار فکر می کنم فقط داره حکومت را تحریک می کنه چونان عمو "یادگار" مربوطه زودتر به دیار عدم رهسپارش کنند !
ولی این عمق فاجعه مشروعیت برای یک حکومت مدعی است که نوه بنیانگذارش در موردش اینطور فکر کنه.
لطفا بفرمایید کمی بمیرید از شرم اگر داشته باشید !
 -------------------------------------------
- رنجها و گلایه ها ، شجریان پس از هفت سال دوری از صحنه سکوت را شکست. بی بی سی
+ متن کامل مصاحبه، همشهری
+ و نیز وبلاگی از عاشقان حضرتش   
 -------------------------------------------
اگر مثل من به مقام خوره گی عکس دیدن نائل شده اید این فوتوبلاگ محشر را از دست ندهید. عکس های ایرانش شگفت انگیز است. از اون جاهایی است که اگر بشینی پای آرشیوش نمی فهمی چند ساعت داشتی دائم next را می زدی و کی وقت گذشته.
+ منطقه نظامی - عکس برداری ممنوع 
 -------------------------------------------
++ امیدوارم بزودی بتوانم بخش لینک دونی یا همان link dump را به صفحه اضافه کنم. گاهی وقت ها به لینک هایی بر می خورم که حیفم می آید اینجا نگذارم ولی فکر پست کردن در بخش اصلی و نوشتن درباره اش منصرفم می کند.

لذت رها شدن در لحظه

English Bag, a film by ziaoin dorriجدیدا به این نتیجه رسیده ام برخورد با هر پدیده ای تنها زمانی بهترین نتیجه و تاثیر را خواهد گذاشت که بدون پیش فرض و ناگهانی باشد. برای واقع شدن در یک میدان و جریان بهترین حالت خنثی بودن است، داشتن تمایل و بار تنها نیروی میدان را دفع و منحرف می کند و مانعی خواهد بود برای رسیدن امواج خلق شده آن پدیده به صورت خالص. این اتفاقی است که بیشتر اوقات رخ نمی دهد، نداشتن جهت و نظر قبل از برخورد با یک محصول و اتفاق گاهی حتی ناممکن است. اما اگر آن امواج و جهت گیری های پیرامونی هر از چند گاهی بگذارند آن حادثه به اندازه ای که می تواند غافل گیر کننده و ناگهانی باشد اغلب نتیجه دلخواهی بدست می آید. آن زمانی است که احساس می کنیم آن نوشته، کتاب، قطعه موسیقی و یا فیلم به دلمان نشست و توانستیم ارتباطمان را برقرار کنیم. درواقع حذف واسطه و ارتباط بی واسطه.
من همیشه خاطره های خوشی از این خالی الذهن بودن دارم، آنقدر که گاه شگفت زده می شوم و از اعماق وجود لذت می برم. بیشتر فیلم ها و آثاری هم که دوست دارم همین گونه مرتبطشان شده ام. البته خلاف آن هم بوده، خوش نیامدن و لذت نبردنی که باز به نظرم به خاطر نبود آن قصاص قبل از جنایت بوجود می آید. برای این توصیه می کنم ذهنتان را پاک از هر آنچه غیر کنید و چشمانتان را وقتی باز کنید که وسط قصه اید و غافلگیر.
شب یلدا را همین گونه یافتم، واقعا برایم تکان دهنده بود حتی بعد از دوبار و چند بار و چند بار دیدن. و یا رمان خانوم و یا مدار صفر از بین همه کتاب های محمود. گاهی موج ها مانع از کشف حقیقت می شوند و نباید در آن موج ها قرار گرفت.
این زن حرف نمی زند برایم بیشتر جذابیت هایش را از دست داد با خواندن تعریف و درجه بندی در یادداشتی، در صورتی که می توانست بسیار جذاب تر باشد. مثال زیاد می شود ردیف کرد که ذهنمان پر بوده و چه شده یا کی غافلگیر شده ایم.
البته نمی گویم هر آنچه یک باره بیاید حتما در دل می نشیند و آنچه نه، نه. اما نباید این فرصت را از خود بگیریم، بسیار شنیده ایم از تاثیر آن نگاه اول. گاه عمیق ترین نیست ولی به اعتقادم بسیار بکر است و لذت بخش. یک جور نگاه عاشقانه است تا نگاه نقادانه و منطقی. باید تجربه اش کرد.
 
بهانه این توضیح مربوط به سه ساعت درگیری گذشته است که جلوی فیلم یا صحیح تر سریالی گذشت که در زمان دیدن شدن همگانی و برخواستن موج ها من به دلیلی نامعلوم و بی قصد هیچ از آن را ندیدم و بسیار مایل بودم بدانم چیست که این همه تحسین را برخوانده است. سریال کیف انگلیسی.
باید اعتراف کنم توقعی بسیار بیش برایم بوجود آمده بود. پس لذت و بکری اولیه را نداشت ولی نکته های زیادی در ذهنم آمد با همان سه ساعت اول یعنی نوار اول.

حوصله نوشتن طولانی تر را برخلاف همیشه دارم ولی هم از ماجرای این سریال خیلی گذشته و هم حس و حال این نوشته این اجازه را نمی دهد. پس چند نکته را به اختصار می نویسم. ای کاش این ها را رعایت می کرد تا حال و هوای باورپذیر تری بوجود می آورد.
اولا رکن اصلی این گونه داستانهای تاریخی و تا حدی مستند دیالوگ نویسی است. در این باره می شود به تمامی کارهای مرحوم حاتمی بالاخص هزار دستان اشاره کرد. دیالوگی مناسب فضای قصه و مهمتر از آن مناسب برای هر شخصیت. متاسفانه قلم ضیا الدین دری در دیالوگ نویسی زیاد قوی و متناسب با نقش ها و فضای فیلم نبوده است.
ممکن است در دهه بیست مردم با زبانی عجیب و فاخر سخن نمی رانده اند ولی انتظار شنیدن چنین زبان و لهجه امروزی نیز نمی رود. بویژه درباره شخص منوچهر ادیبان یک بی توجهی آشکار به چشم می خورد. گفته ها و تاکید هایش نشان از یک دانش آموخته فرنگ و مرد مصمم عرصه سیاست را ندارد. نگاه کنید به تعارفات و برخورد هایش. « خواهش می کنم، شما لطف دارید، ممنون ... به یک نامه رسان » در کل این یک ضعف است به نظر من که به حس و جریان فیلم ضربه زده است.
مساله دیگر در شخصیت هاست. در مورد مهمترینشان یعنی ادیبان پرداخت و اجرا با دقتی که شایسته این کار بود کار نشده است. علی مصفا همان روزنامه نگاری است که در پارتی بود. بدون آن تفاخر و پختگی که از چنین فردی انتظار می رود. سایر شخصیت ها هم همچنان تخت و گاه بی آینده و گذشته اند. جزییات به طرز غیر قابل باوری در مورد همه شان از بین رفته است و وجود ندارد. مثلا شخصیت خان به یک تیپ ظالم و آشنا تقلیل پیدا کرده است یا پسرش که مزخرف تر از این نمی توانست باشد. واقعا هیچ نمونه درست و قوام یافته ای نمی شود مثال آورد، به نقش فرهاد اصلانی نگاه کنید، این یک ضعف جدی است. در مصاحبه علی مصفا با مجله فیلم در آن زمان هم این نکته که "من نمی دانستم باید نزدیک به شخصیت باشم یا تیپ" مشهود است.
در مجموع ایراد اصلی مربوط به فیلم نامه است. اگرچه ایده جذاب و فضای جدید خلق شده قابل تحسین است، اما این فیلم - سریال می توانست به مراتب حرفه ای تر و قوی تر باشد، که نیست.
جذاب ترین نکته برای من موسیقی و چهره پردازی مجموعه است. به جرات می توان گفت شخصیت ادیبان اگر با تمام ضعف ها باور پذیر شده است به خاطر گریم عالی اسکندری است. موسیقی هم آنچیزی است که می بایست باشد، کارشده و متناسب و اریژینال.
هنوز فیلم دو و بخش مهمتر داستان مانده است، شاید ایرادها در زمان پخش سریالی بسیار کم تر به چشم آمده باشد، بالاخره وقتی قرار باشد شش قسمت یا بیشتر را یک جا ببینی توقع دیگری داری و خیلی چیزها را فراموش نمی توان کرد.