تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

فریاد بر این بیدادگر بنیاد

۵:۳۰ دقیقه صبح است. هنوز نخوابیده ام. مطلبی را باید برای جایی آماده می کردم که طول کشید و تازه الان موفق به تکمیل و ارسال شدم. در نظر خواهی قبلی دوستی توصیه به خواندن سرمقاله روز سه شنبه شرق به قلم قوچانی کرده است درباره آینده و سرنوشت محافظه کاران بعد از انتخابات، می روم به سایتشان. چون امروز شرق به دستم نرسیده بود صفحه یکش را به خیال آنکه صفحه اول روز پنج شنبه است می خوانم، در حالی که این صفحه اول روز چهارشنبه است. فکر می کنم شاید کار صفحه بندی و انتشار در سایت به درازا کشیده که هنوز عوضش نکرده اند. سرمقاله روز سه شنبه را می آورم و می خوانم. قوچانی مثل همیشه به قول دوستی یک سر و گردن بالاتر از باقی ستون نویس های شرق شرایط را به تحلیل نشسته است و گزینه های محتمل را در پیش رو نهاده.

چشمانم را خواب گرفته است. فردا کلی کار دارم. یک قرار و دو برنامه که باید شرکت کنم. تازه کتابی هم که بیش از دو هفته است دادنش به تاخیر افتاده باید به کتابخانه برسانم. کتابخانه تا ظهر بیشتر نیست. برای پایان گردش دیرگاه اینترنتی سری به وبلاگ مرتضی می زنم ببینم وعده آپ دیتش عملی شده یا نه. چند مطلبی نوشته، مطلب آخر را می بینم. چشمم به توقیف می افتد. توقیف یاس نو و شرق... خدای من ! چشمانم سیاهی می رود. نوشته اش را تا انتها نمی خوانم چون می دانم چه شده است و چه گذشته است. پس همانطور که پیش بینی می کردم دو روزنامه خطر کرده اند و در خطر افتاده اند. آه... حال تهوع دارم از این طغیانگران بیدادگر. پس دلیل به روز نشدن صفحه اصلی شرق این بود. حس بدی دستم داده، حسی بد و غم انگیز. حس گم شدن در لای کاغذهای روزنامه در میان نوشته های چاپ نشده یا گوش دادن به صدای های خفته در سینه. خدای من، چه می گذرد بر سر ما ؟ حقیقت را ببین چگونه کتمان می خواهند و مهر را چنین برون از سینه ها. وجودم سراسر می شود از کین. از مرگ. بر که باید آرزویش فرستاد ؟ نمی دانم، شرق دوست داشتنی توقیف شده است. انگار انسانی مرده است. چه فرق می کند؟ آنکه نتوان اندیشه ای سر دهد همان به که در شماره نیاید. خبری تیره تر از این نمی توانست این شب به سحر رسیده را چنین تیره گرداند. مرگشان باد.


من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش،
وز لهیب آن روم از هوش...
زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود.

درودتان

به راستی شد آنچه همه در انتظارش بودند. دیالوگ و رویارویی که هر چه خواستند تا محقق نشود اینک اما با نامه شجاعانه نمایندگان پایدار بر حقوق ملت به شخص رهبر، گامی بلند را طی کرد و جایگاهی یگانه بر شان مبارزات مردم سالارانه مجلس ششم بخشید. اتفاقی بود که باید به وقوع می پیوست. شخص رهبر از ابتدای حرکت اصلاح طلبانه همواره به عنوان سنگری امن مورد استفاده تندرو ترین گروه های ضد مردم قرار گرفته بود و با توجه به جایگاه مطلق و مافوقی که بدان بخشیده بودند از گزند انتقاد و خطاب مصون می نمود. اکنون اما با نامه نمایندگان مستعفی به رهبر، تمامی اتهام ها و توهین های مستقیم و غیر مستقیم مطرح شده از جانب او در طول بحران انتخابات به طرز شایسته ای پاسخ داده شده است. البته  پاسخی نه از موضع ضعف و انفعال که از موضعی مقتدرانه و با ادبیاتی شجاعانه که پیشتر تنها در میان نامه های دانشجویان معترض یافت می شد. نامه نمایندگان را در اینجا می توانید بخوانید.

حال با متزلزل شدن پیش از پیش شرایط در روزهای منتهی به اول اسفند باید دید واکنش احتمالی گروه های اقتدار طلب چه خواهد بود. البته دور از انتظار نیست که چون گذشته و با توجه به مقطع حساس کنونی تا برگزاری انتخابات با سیاست عدم پوشش و طرح مطلب ﴿چه در مقام دفاع و چه در مقام تقابل﴾، سرپوش موقتی را بر موج احتمالی گذارند.
به نظرم در ادامه مواضع اعتراضی جبهه مشارکت، روزنامه یاس نو باید با قبول ریسک تعطیلی و توقیف به انعکاس و چاپ نامه نمایندگان بپردازد تا تاثیر لازم آن در فضای سیاسی گذاشته شود و صدای نمایندگان ملت را به گوششان برساند. این نامه شروعی خوب بر پایانی ناخوش می تواند باشد و جهت حرکت را به سمت مشکل اساسی مردم در راه رسیدن به خواسته های دموکراتیک خود یعنی قانون اساسی و تناقضات آن متمایل سازد. رفراندوم بهترین جهش در مبارزات مسالمت جویانه مردم ایران خواهد بود.
+ نامه دکتر محمد ملکی به نمایندگان را در همین رابطه بخوانید.

این گنج را دریابید

می نوش که عمر جاودانی این است          خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست      خوش باش دمی که زندگانی این است

بگذارید بگویم که سرخوشم ! سرخوش از یافتن گنجی دیریاب در این غریبستان. گنجی مالامال از آفاق و نفح قدسی که گر نوشی و سرمست نشوی عجب است ! اگر اهل فرهنگ و ادبید، عاشق تاریخ و وطن یا سر در کتاب و شعر، به اشارت سر برگیرید و چشم بگشایید که گنج ها به فراوانی و ارزانی فراوان می یابید. آری، باز هم در این وبلاگستان خوش ذوقی، ذوق سرشار کرده است و از کنج و کنار این سرزمین هرچه از شعر و شمع و شاهد یافته است یکجا برای نوشیدن آورده است. بیش از این به حرف دهانتان به آب نیاندازم، به وبلاگ کتاب های رایگان فارسی بروید. به راستی کاری سترگ را پی گرفته است که حق باشد یاریش دهیم در جمع آوری فهرست و لینک کتاب های آن لاین فارسی بر روی اینترنت و اگر توانستیم کتاب ها که خارج از دسترسند را به این مجموعه اضافه کنیم. خود چنین می گوید :

« یکی از آرزوهایی که همواره داشته ام این است که روزی ما ایرانیان نیز بتوانیم به مانند پروژه گوتنبرگ که در آن بالغ بر دویست هزار کتاب به زبان انگلیسی موجود است ؛سایتی به زبان فارسی داشته باشیم ودر این سایت تمامی کتابهایی که به شکل الکترونیک موجود است(به فارسی ) لیست شده وقابل دانلود باشد
در پروژه گوتنبرگ قسمت اعظم کارها به شکل داوطلبانه صورت می گیردیعنی هر کسی یک کتاب را انتخاب کرده وپس از هماهنگی با مسوولین سایت ؛آن را به شکل دیجیتال (مثلا در فورمت ورد)در آورده وبرای سایت می فرستد.
اما از آنجایی که ما ایرانیان دارای چنین امکانات وحمایت های مالی ای نیستیم که بتوانیم چنا ن تعداد عظیمی از کتابها را وارد یک سایت کنیم فکر می کنم بهتر است بدین گونه عمل کنیم که هر کسی یک کتاب را به دلخواه انتخاب کرده وآن را به شکل الکترونیک در آورد وبه من آدرس خود ونام کتاب را بگوید... »

جای کار بسیار دارد و شایسته است قدمی را، چندان کوچک، نیز به سوی جلو تمایل دهیم. ایده درست کردن یک سایت با امکانات قوی تر در ذهنم حلقه زده است، اگر روزی عمل شود ماندگار خواهد شد.

اما از میان این طویل داستان به مروری سریع اینان برگزیدم، باشد که عمیق تر در بحرش شنا کنم : رباعیات خیام - شمس تبریز - حافظ به روایت شاملو - مجموعه شعر حمید مصدق - دیوان کامل حافظ و بسیاری دیگر.

پی نوشت : شاید این سوال را در ذهن پرورش دهید که من اغلب این کتب را چاپ شده در اختیار دارم، پس چه حاجت به نسخ آن لاین ؟ در پاسخ باید به اهمیت دنیای آن لاین حوالتتان دهم و این که بسیار از آن کتاب ها در دسترس بسیار دیگر قرار ندارد و دیگر آنکه گستره انتشار بر روی اینترنت بسیار فراتر از انتشار محدود چاپی است. به آن فکر کنید که از این مجموعه موجود هر کس در هر جای این کره خاکی که توان اتصال به شبکه جهانی را داشته باشد می تواند بدون هیچ محدودیت به این کتاب خانه بزرگ نیز دسترسی داشته باشد. اکنون هرچه بر روی اینترنت حضور اعلام ندارد در بازه وجود به نظر نمی آید.

پی نوشت ۲ : هنوز مزه خواندن کتاب عباس معروفی، " فریدون سه پسر داشت " به صورت آن لاین در وجودم هست.

انتخابات، ظاهری که حفظش نکردند

و از آمدن و رفتن ما سودی کو       از بافته وجود ما پودی کو
در چمبر چرخ جان چندین پاکان       می سوزد و خاک می شود، دودی کو ؟

نوشتن برای این وبلاگ برایم دشوار شده است. نمی دانم شاید به دلیل وجود هم داستان هایی است که می نویسند و گاها اینجا را می خوانند ، موضوع و نوشتاری لایغ نمی یابم. یاد روزهایی نچندان دور که هر شب سعی داشتم نوشته ای اضافه کنم بخیر، روزهایی که خواننده ای به معنای درست نبود، خودم بودم و یک صفحه. اما اکنون ملاحظه کاری سخت تر مانعم می شود. نظر هایتان در نوشتار پیشین را به عنوان تهدیدی در نظر گرفته ام که اگر نخواهی لوس بازی را کنار بگذاری کنار گذاشته می شوی ! من هم که نمی خواهم همین امکان محدود مشق پراکنده را از خودم بگیرم، پس فعلا می نویسم، هر چند ندانم برای چه و از چه !

اوضاع کشور یا بهتر بگویم حکومت نابسامان است. صف آرایی که از ۷ سال پیش آرزویش به دل حامیان اصلاح طلبان بود هرچند بسیار دیر هنگام، اما محقق شده است. واقعه ای که به سبب بد بینی های بوجود آمده کارکرد مناسب در مناسبات و چالش دموکراسی میان اصلاح طلبان و محافظه کاران را نیافت، اما آب تطهیری بود که کارنامه چهار ساله و پر فراز و نشیب مجلس نشینان را از تیرگی رهانید. اتفاقی که می توانست ﴿و می تواند﴾ سنگ بنای تحولات جدی و پایه ای تر در ساختار بی لگام و بی مرز انتصابی در مقابل چهارچوب سخت و تنگ قدرت انتخابی ﴿مردم﴾ باشد. اما دلسردی دانشجویان به عنوان پیشگامان حرکت های اجتماعی و همراهی دیرهنگام آنان افق امکان تحولات مسالمت آمیز، در چارچوب ظرفیت های قانونی و آزمایش نشده در مبارزات اخیر پس از دوم خرداد را با تردید همراه کرد. تحصن نمایندگان به عنوان اعتراضی جدی به ساختار انعطاف ناپذیر و مطلق از لایه ای بالاتر ﴿مجلس، قوه مقننه﴾ پیامدهای جدی و خطرناکی را می توانست متوجه محافظه کاران کند، اگر از همراهی و پوشش مناسب برخوردار می شد. اتفاقی که هم از داخل و هم از طرف خارج ﴿اتحادیه اروپا﴾ نیفتاد و آنان را مجبور به حرکت بعدی، استعفا، ﴿که آن هم تاثیر به اندازه ای نتوانست بگذارد﴾ کرد و نوعی جدال فرسایشی دیگر آغاز شد که انتخاب ها را محدود تر و پر چالش تر می ساخت. ورود رهبر به بازی تا کنون توانسته نقش بازدارندگی را به نفع محافظه کاران مصمم ایفا کند و اصلاح طلبان هرچند نخواسته اند به طور مستقیم به مقابله با شخص او بپردازند ﴿به علت تابوی رهبر که در همه این سال ها به اشتباه به آن پرداخته نشده است و همینطور ترس از برخورد پیش بینی نشده طرف مقابل﴾ اما همچنان بر سر اصول تعیین شده اشان به تمامی ایستاده اند و گروه اصلی ﴿جبهه مشارکت﴾ با پیشگامی حرکت موثر دیگری را نیز از ابتدای شروع چالش شروع کرده است و آن نزدیکی با گروه های ملی مذهبی است. گروه های کم تعداد اما بسیار قدرتمند فکری و وفادار به وطن و مقبول مردم که می تواند فصل جدیدی را پس از استعفا و خروج از حاکمیت برای آینده حزب مشارکت و جبهه دوم خرداد رقم بزند. اما در سوی دیگر گرایش و انحراف مجمع روحانیون از مسیر دوم خرداد را نمی توان به عنوان اتفاق یک پارچه منفی قلمداد کرد، هنگامی که به یاد بیاوریم همه این سالها به عنوان مانع و ترمز، حرکت جمعی گروه های دیگر را در مجلس کند کرده اند و اکنون هم با استدلال خنثی کردن نقشه محافظه کاران از مواضع جمعی عدول کرده و قصد شرکت در انتخابات را دارند. مجمع روحانیون تشکیل شده از افراد نسبتا با نفوذی است که در به وجود آمدن فضای دوم خرداد نقش انکار ناپذیری دارند و در به نتیجه رسیدن چالش بوجود آمده نیز می توانستند نقش بسزایی ایفا کنند اما با نامه اشتباه کروبی و خاتمی به رهبر و برخورد از موضع ضعف، کل دستاورد را به بیراهه کشاندند. 
به نظرم پس از استعفای جمعی کسی که می توانست نقش بی بدیلی از خود به جا بگذارد و به جمع تطهیر شدگان بپیوندد شخص خاتمی بود. خاتمی از برد اعتراضی بسیار فراتری برخوردار بود و می توانست به عنوان مکمل تحصن، نظام را میان گزینه های محدود محاصره کند اما این اتفاق نیفتاد ﴿این اتفاق می توانست شامل تهدید به استعفا، برگزار نکردن انتخابات و ... باشد﴾ و بازی با قلدری تمام لا اقل در این مقطع حساس به نفع محافظه کارن تمام شد ﴿البته هنوز بازی تمام نشده و گزینه های دیگری می تواند پیش روی اصلاح طلبان باشد، اما دیگر کارت طلایی خاتمی و دولت سوخته است﴾.
اما سوال دیگری که می توان به جد مطرح کرد و محافظه کاران را بی پاسخ یافت این است : به کجا چنین شتابان ؟! با فرض برگزاری انتخابات ﴿انتصابات﴾ و ورود یکپارچه آنان به کرسی های قانون گذاری و فتح عرصه ای که چند سالی را ضمام از کف داده بودندش، بعد چه ؟ با بحران عمیق عدم مشروعیت مردمی چه گونه به مقابله می خواهند بپردازند ؟ آن ها دوم خردادی را از دست داده اند که می توانست با بهترین و کم هزینه ترین راه همچنان نام جمهوری اسلامی را از گزند نابودی محفوظ دارد. نبودن اصلاح طلبان که با رای مردم و نه انتصاب الهی ﴿!﴾ وارد ساختار قدرت شده اند آخرین امید آنها را بر باد خواهد داد. بعد از گذشت دو دهه از عمر حکومتی که هر روز با شعارهای اولیه اش فاصله گرفته است، دوم خرداد می توانست عمر دوباره ای باشد که نفهمیدند و کمر به قتلش بستند، بدون آنکه بدانند سرنوشت تلخ تری در انتظار شان نشسته است. فرصت اصلاح و راست کردن کار همه گاه پیش نمی آید. پیش آمد و درکش نکردند.

نوشتار یک، بازگشت از گذشته

بعد از مدت ها می نویسم برای خودم، برای خودم و شما. فحش های رنگارنگی آماده کرده بودم تا برای اولین پست بعد از تبعید ! نثار جان دوستان بلاگ اسکایی کنم، اما فکر اینکه هیچ کدام از اینها را آن ها نخواهند خواند و فقط صفحه را می آزارد باعث شد این هم دریغشان کنم و کوتاه مدت حضور خود را در این فضای لغزان و ناپایدار چون گذشته در سکوت گذرانم. در اولین فرصت باید مجموعه نوشته ها را جان سالم از این جعبه به بیرون کشانم تا سرمایه ﴿!﴾ و تراوشات چند ماهه که تنها به کار همان آرشیو و شاید تفاخری به عقبه و قدمت بیاید محفوظ بماند. در این وانفسای گستردگی و پراکندگی در تاریک خانه ای دیگر باید مسیر آمده از گذشته را نمایانده داشته باشم تا به چیزی گرفته شوم !

حرف های ناگفته و فروخورده در این زمان فراق بسیار آمدند که نیازم بود با کسی بازگویمشان اما مجال نیافتند. اکنون دیگر متعلق به کنون نیستند و شاید دیگر هیچ گاه مجالی نیابند که عمر را فرصت توقفی نیست و حال به زبان حال سخن باید برانیم، هرچند دل از گرواش جدا نباشد و حرف امروز هم چیزی نباشد جز حرف از گذشته. اما این تاخیر ناخواسته کار دیگر هم در حقم روا داشت و آن قطع رشته ای بی حاصل بود که نه دیری است در فضای ذهن و این وبلاگ گسترش می یافت و کارکرد وبلاگ گونه را می ستاند. امیدوارم این تقطیع پیوندی قوی تر به فراخور فضای وبلاگ برایم به ثمر رساند و حرف هایی را گویم که عمومیت بیشتری بپذیرد.

و خبری دیگری که می تواند به شوقم آورد: دوست و استاد گرانقدری بعد از مدت ها اصرار و تمکین نکردن قصد وبلاگ و نوشتار آن لاین کرده است، البته ایشان هم به خاطر این رفت و آمدهای بی موقع بلاگ اسکای تمایلی بدان ندارد، همچنان که می خواهند شروع کار از جایی عمومی به انجام رسد و در پی اش مستقل به کار ادامه دهند، اگر موافقت داشته باشند شاید به زودی در این فضای محقر میهمان نوشته هایشان شوم و در غیر آن فضایی به عاریت برایشان خواهم گرفت تا محرومیت از قلمشان کوتاه تر شود. این را به عنوان مژده ای برای این فضای تاریک آوردم که می خواهد نوری تازه در آن دمیده شود.