تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

سینا مطلبی بازداشت شد

سینا مطلبی، بلاگر، نویسنده سینمایی، تحلیلگر سیاسی و صاحب نظر در تکنولوژی اطلاعات امروز بیستم آوریل بازداشت شد.
تاسف بی پایان... واقعا دایره تحمل این رژیم آن قدر تنگ شده است که نویسنده گان خارج از گود نیز امنیت ندارند، البته سینا چهره سرشناس و مورد تایید همه بود اما هر طور فکر بکنیم برای یک حکومتی به ادعای اینان نمی توانست مایع دردسر و خطری باشد.
نویسنده روزنگار آنقدر از بازداشت کامبیز کاهه و رفتارهای احمقانه قدرتیان نوشت و انتقاد کرد تا خشم جماعت بی فکر او را به اول صف آورد.
به نظر من الان موقعیت خوبی است تا با اعتراض جمعی بلاگرهای ایرانی از این بازداشت غیر قانونی قدرت خود را محک بزنند، مطرح شدن موضوع در وبلاگ های ایرانی و به تبع آن سایتهای خبری فشار کافی را بر مسئولان قضایی می آورد.
اعتراضی که می شود با روشهای مختلف مثل لینک دادن و نوشته های وبلاگ ها درباره بازداشت او یا نوشتن نامه سرگشاده با امضای بلاگرها به مراجع قضایی و همینطور راه اندازی یک وبلاگ فارسی انگلیسی برای پبگری ماجرای او و موضوعات مشابه در آینده احتمالا می تواند مؤثر باشد.
- نوشته حسین درخشان
- وبلاگ فرناز قاضی زاده همسر سینا
نوشته خود او پیش از بازداشت 
من و مانی : « مانی حسابی مریض است ومن هم.
امشب شب تولد سیناست واو پیش ما نیست.از امروز صبخ که رفته هنوز بر نگشته .اداره اماکن نیروی انتظامی دیشب تلفنی او را احضار کردند.
مانی عجیب همه جیز را حس می کند.ساکت شده و نمی خندد.صبح سینا را طور خاصی بغل کرد.
بچه ها همه چیز را می فهمند...
»  

آقا مجید

« با رئیس بنیاد الخوئی قرار گذاشتم که پنجشنبه با هم روی آنتن رادیو یاران برویم و چون تماس گرفتن با او خیلی سخت است خود او پذیرفت که ساعت 7 شب به وقت لندن تماس برقرار کند. به جای خوئی، ظهر پنجشنبه «مُعّد فیاض» خبرنگار الشرق الاوسط در نجف که از لحظه ورود آقا مجید ــ دوستان چنین صدایش میکردند ــ به نجف همراه او بود تلفن میزند وحشتزده و نگران و با صدائی پر از درد و اشک میگوید عاشورا تکرار شد سید مجید را نیز مثل جدّش پاره پاره کردند. عدنان حسین همکارم در الشرق الاوسط که خود عراقی و شیعه و از مبارزان ضدبعثی است، میکوشد مُعد را آرام کند… سرم درد گرفته است. چهره جوان پر از لبخند و زندگی آقا مجید در برابرم جان گرفته است. مگر میشود وارث بیت خوئی را به این آسانی به قتل رساند؟ ... » علی رضا نوری زاده، یک هفته با خبر - متن کامل .

میراث فرهنگی

غارت های میراث فرهنگی عراق یا بهتر بگویم بخشی از آثار و نشانه های تمدن و تاریخ بشری فاجعه ای بود که بیش از هر اتفاق و خبر ناگوار جنگ انسان را مأیوس و دلزده می کرد. نابودی گنجینه های تاریخی و بی مانند موزه های باستان شناسی بغداد مصیبتی است که اگر برای تمام خسارات و خرابی ها و درد ها و رنج ها راه چاره ای و باز سازی بتوان آن را نتوان کاری، آب ریخته ای که جمع کردنش از حوصله و پیمان ها و ادعاهای تسخیر کنندگان خارج است.
تاراجی به غایت دهشتناک که با همه نگرانی ها و هشدارهای سازمانهای مختلف و باستان شناسان غرب و شرق قبل از جنگ جلوی چشم آمریکایی ها به وقوع پیوست، که براستی باید آن روز سیاه را عزای جهانی اعلام کرد.
دیروز به دعوت یونسکو که شاید بیش از هر سازمانی عمق فاجعه را درک می کند سی تن از متخصصان و باستان شناسان در پاریس گردهم آمدند تا بیاندیشند چگونه می توان به مقابله با آن رفت و در برنامه ای دراز مدت لااقل بخشی از آن را باز گرداند، اجناس و اشیایی که به بیش از 160 هزار بالغ می شود و بیش از هر چیز توان خود را در مقابله با خروج این اشیا از عراق متمرکز کرده اند. کاری که بیشتر با تاکید بر باورهای مردم مسلمان و نفوذ علما و همکاری نیروهای ائتلاف ممکن شود. مانند مسجدی که در بغداد برای جمع آوری اجناس برگردانده شده در نظر گرفته شده، خبر بی بی سی.
احساسم درست مثل زمانی است که کاخ احمد شاهی به دست برادران بسیج رو به ویرانی می رفت و پیگیری های نوروز اهل فرهنگ و تاریخ را به جنب و جوش واداشت.
ترس از نابودی همه نشانه ها و اندیشه های گذشته هولناک است، بدون تکیه بر گذشته نمی توان به سوی آینده حرکت کرد.
فرضیه : آمریکا با بی مسئولیتی غارت موزه ها را مشاهده کرد ، چون می دانست این اموال جایی بجز موزه های آمریکا و اروپا نخواهند رفت. فرصت را غنیمت شمرد ! 

وبلاگ، روزنامه نگاری بی زمان

از روزی که نوشتن توی این وبلاگ را آغاز کردم، انگار به شغل جدیدی مشغول شده ام.
دائم به فکر تهیه مطلب جدید و خواندن مطالب دیگران، روز را به شب و شب را به روز می سپارم.
نوشتن روزانه در مکانی که قابل دیدن برای دیگران باشد همچون نوشتن برای روزنامه است.
مثل روزنامه نگاری که مسئولبت ستون پر اهمیتی را بر عهده گرفته و باید برای نوشتن از همه جا و همه چیز با خبر باشد.
از شروع کارم در اینجا به هر چیز که بر می خورم به فکر می روم که چه می شود از آن برای وبلاگ نوشت؟
وبگردی هایم طولانی تر و فکرم مشغول تر شده، خواننده وبلاگ های بیشتری شده ام، خواندن اکنون برایم یک نیاز جدی است برای نوشتن.
امروز به این فکر می کردم از نویسنده چند وبلاگ معتبر و پر خواننده یپرسم چه عاملی را در جذب این تعداد خواننده برایتان مؤثرتر بوده و اصلا یک وبلاگ در شروع کار باید چه کند که خواننده های ثابت خود را پیدا کند.
خوانده شدن مطمعنا عامل و انگیزه نوشتن است، فکر این که می نویسی اما خوانده نمی شود بسیار مأیوس کننده است و این عاملی است که بسیاری را از شروع منصرف می کند. در مورد جذب خواننده و راه هایی که مشترکا همه باید بروند سعی می کنم در آینده جامع تر بنویسم.
خلاصه که وقتم را بشدت گرفته، شاید هم من خیلی جدی اش گرفتم !
اما بسیار هیجان انگیز است، اشتراک آن چه در ذهن می گذرد و دفاع کردن از آن چه درست می دانمش در محیطی آرام.
باعث یک تحرک نا خواسته در وجودت می شود، دقیق می شوی و از نقد شدن ابایی نداری چون خود را در خانه ای شیشه ای قرار داده ای.
بی غل و غش و بی ریا. بیشتر برای تخلیه خودت از انباشته ها. می نویسی و می نویسی تا در زمان خود زندگی کند.
وبلاگ براستی پدیده ای است که بیش از هر پیشرفت و ابداعی در دنیای مجازی، نزدیک و صمیمی شدن انسان با اینترنت و تکنولوژی را باعث شد.
و در بلند مدت حتما به بالا رفتن سطح فکر و بینش و دانش مردم کمک خواهد کرد.
وبلاگ پدیده ای است در عین اجتماعی بودنش خصوصی و انفرادی. انرژی دهنده و تحرک آمیز. 
امتحانش کنید، شیرین است : )

سوریه هدف بعدی ؟

جنگ عراق بر خلاف همه فراز و نشیب های متصور و گاه نگران کننده برای آمریکا، که عمدتا غیر واقعی و ساختگی بود با روند مشخص رو به پایان است، گرفتن تکریت محلی که پیشبینی احتمال بیشترین مقاومت های سرسختانه می شد، به راحتی تسلیم شد و در کل تقابل عراقی ها بسیار ناچیز تر از حد قابل تصور بود و این نشان می دهد آن ترس بوجود آمده فقط ناشی از قدرت سخنوری صحاف - وزیر اطلاع رسانی - و تبلیغات بوده است.
اما اکنون بعد از هرج و مرج های اولیه (یونسکو از غارت موزه باستان شناسی بغداد و ناپدید و آسیب دیدن 160 هزار شی به عنوان جنایت علیه بشریت یاد کرده است) و خلأ بوجود آمده ناشی از عدم حاکمیت قدرت که با حضور پررنگتر نیروهای ا‌ئتلاف رو به کنترل می رود، مسائل اصلی در مورد حکومت آینده مطرح می شود.
اما قراین و نشانه ها دلالت بر اشتهای سیری ناپذیر آمریکا ست که به جد می کوشد از هم اکنون زمینه ها را هر چند تنهی خود قبولشان داشته باشد، برای هدف بعدی که ایران و سوریه بیش از سایرینی مانند کره شمالی یا کشورهای شمال شرقی آفریقا در تیررس است آماده کند و باز از میان سوریه و ایران سوریه بسیار سهل الوصول تر است بدلیل کوچک بودن کشور و پیچیدگی های کمتر حکومتی و سیاسی نسبت به ایران.
اما نشانه جالب دیگر تحلیل های بی بی سی است به عنوان یک رسانه مؤثر. مقاله "تفاوتهای حزب بعث عراق و سوریه" در این شرایط زمانی گواه دیگر بر این مدعی است، همانطور که پیش از آغاز جنگ عراق در زمانی که هنوز مباحث و کشمکش های خلع سلاح حتی در سازمان ملل هم مطرح نشده بود بی بی سی بخش ویژه ای برای عراق به عنوان نقشه مکان های حساس قرار داده بود که نشان از تصمیم جدی دو کشور بریتانیا و آمریکا برای پایان دادن به حکومت بغداد داشت.
اما این به هیچ روی خطر را از ایران دور نمی کند، حکومت ایران در شرایطی است که ناچار به مشخص کردن سیاست خود در مقابله با خطر است، آیا راه صدام را بر می گزیند؟ رفتن به جنگ با آمریکا فکری است که فقط می تواند برای گروه های تندرو ایدئولوژیک جدی و قابل تصور باشد، مسیری که یک پایان بیشتر ندارد و بعید است سران تصمیم گیر که علاقه وافری به ادامه قدرت خود دارند به آن بیاندیشند، صحبتهای اخیر رفسنجانی از تلاش جدید حکومت در عوض کردن مسیر خبر می دهد. اما هیچ حدسی نمی توان از موفقیت این روش زد، مذاکره با آمریکا اکنون در این شرایط به تنهایی نمی تواند تضمین کافی برای تحمل کردن این حکومت توسط آمریکا باشد چون بزرگترین مشکل نه در اتهامهای ظاهری مانند تلاش برای دستیابی به سلاح های کشتار جمعی و حمایت از تروریسم و ... است که در اساس بینش و جهان بینی این رژیم به وقایع پیرامونش می باشد و تا زمانی که ساختار غیر مردمی آن به ساختار مردمی و تر جیها سکولار مبدل نشود خطر جمهوری اسلامی از بین نرفته است.
بنابراین با توجه به ژست های تبلیغی مذاکره با آمریکا، عدم تجدید نظر اساسی نسبت به جایگاه مردم در این حکومت نمی تواند نگرانی را کاهش دهد، تجدید نظری که به هیچ روی نشانه ای از آن را نمی توان در سیاست های داخلی رژیم مشاهده کرد.
تنها خوش بینی در عدم باور این سیاست ها و روشن بودن ناکارآمدی آن نزد بیشتر سران حکومت است بر خلاف صدام که می دانست چه می کند و چرا و اگر قرار به ایستادگی باشد سست تر از آن است که به خاطرش جان خود را از دست دهند ! اما با مردم چه معامله ای کنند، از آن بباید گریز.
 
- تحلیل جامع مسعود بهنود " دلی را بزرگ بباید " + " نوبت ایران بعد از عراق " + " خطر نزدیک است "