تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

بی هدف

هوا گرما را با سرما به آرامی تعویض می کند.
زمان به سرعت فصل ها را می چرخاند.
نوزادان جیغ کشیدن را فراموش می کنند و متفکر می شوند.
بزرگان از تفکر متنفر می شوند.
مسافران با جیغ بدرقه می شوند.
قبرها تمام می شوند.
چشمه ها خشک می شوند.
و سرانجام همه چیز تمام خواهد شد
و من هیچ گاه طعم آن بوسه را نخواهم فهمید...

ثبت لحظه های بی بازگشت

childhood, corbisامشب برای نوشتن چیزهای زیادی توی سرم اومد ولی نهایتا به روی صفحه نیامد. درباره روز مادر که چند روز هست می خواهم بنویسم، از بچه هایی که امسال بابا و مامانشون را با اختلاف چهل روز از دست دادند ، طرح یک داستان کوتاه که حوصله پرداختن بهش را ندارم. امشب بعد از مدتها وبلاگ چای تلخ را که خواندم باز تحریک شدم در مورد این ناهنجاریهای خرد کننده و دردآور جامعه چیزکی بنویسم که آن هم به همان چای تلخ وامی گذارم که کامل و حرفه ای نوشته، از وبلاگ خودش بخوانید .
چیزهای دیگه هم بودند که آمدند و مکتوم نشدند، می خواستم از بلاگ درایو بنویسم که تو مطلب پایین معرفی اش کردم و بعدش امتحانش کردم.
خلاصه بین همه این ها چیز دیگری که توی پرسه زدن بین وبلاگ ها به ذهنم رسید را برای این آخرین لحظات قبل از خواب انتخاب کردم. از تو لیست آخرین آپ دیت شده های بلاگ اسکای روی اسم خانوم کوچولو کلیک کردم و حدود یک ساعتی با این وبلاگ و شور و شادیی که دیگر درون خیلی از ماها کشته شده به وجد آمدم و خوش گذراندم. حس کردم چقدر دنیای من توی آن سال ها که بیشتر از چند سال هم ازش نگذشته با دنیای بچه های هم سن آن سال های من متفاوت شده، انگار همه چیز ما توی این چند سال دگرگون شده با اومدن اینترنت و عمومی شدن تکنولوژی بین همه. الان دیگه بچه ها به دنیا که میان پدر و مادرشون برای اونها وبلاگ درست می کنند و لحظه های نفس کشیدن و بزرگ شدنشون را ثبت می کنند. دیگه برای نشون دادن یک مطلب و عکس هاش نمی خواد یک مجله دست یه دست بگرده، چون می شه خیلی راحت لینک اون رو برای هم دیگه میل کرد. برای ظاهر شدن لحظه ها نیاز به صبر کردن نیست همه چیز hot شده ، دکمه را فشار بده حالا از اون سر دنیا هم می تونن با دیدن لحظه های شما شاد بشوند یا با خوندن از دلتنگیها دلتنگ بشوند.  
آرزوی اتصال به اینترنت زمانی که من 15 سالم بود الان دیگه چیز مسخره ای است، حالا اون به تلاش برای ساختن یک وبلاگ تبدیل شده. واقعا شگفت انگیزه تحولی که تکنولوژی ارتباطات در زندگی ما آدم ها بوجود آورده است. هرسال با سال پیش فاصله مان را زیاد می کنیم، سال هایی که گویی بین هر کدامشان معادل یک قرن سال های دور فاصله افتاده است.
وبلاگ ها و نوشته را می خواندم و موج پاکی و صداقت را در غلط های املایی شان می دیدم. هیچ چیز برای انسان زندگی بخش تر از ابراز شدن نیست، کاری که وبلاگ و تکنولوژی در خدمتش قرار گرفته است در خدمت فردیت ها. حالا دیگه لازم نیست تمام اون احساس های پاک و ساده و کودکانه را به کنج دیوار و دفتر یادداشتی برد و پنهان کرد، بچه های این نسل دارند یاد می گیرند چگونه خودشان را فردیتشان را فریاد بزنند. آن چیزهایی را که همیشه توی جمع بزرگترها نمی تونستند بگویند، حرف هایی که جدی گرفته نمی شدند حالا هیچ کم از نوشته های آن نویسنده ندارند، توی یک سطح در یک جا و با یک امکانات ولی برای دنیاهایی متفاوت.
برای ما که تمام آن لحظه ها را با ترس از نگاه های آن آدم ها به دست خود نابود کردیم و همه را در کودکی جا گذاشتیم و به این جا به وزیدن بادی پرت شدیم، قدم زدن در این کوچه های پر طراوت و ناب غنیمت است و خواندن از آن عشق های کودکی و آن شیطنت ها نشعه آور.
درست در کنار ما همه این ها در جریان است ولی دیگر مجال دیدن برایمان باقی نمانده است.
لحظه ای چشم خسته و روزمرگی تان را ببندید و زندگی را به روایت پر ظرافت خانوم کوچولو ببینید :

«
ببخشید من چند روزی نبودم.رفته بودیم گرگان. جاتون خالی اینقد خوش گذشت...
حالا جدا از تمام اتفاقای خوب و یک اتفاق بدی که تو گرگان افتاد یه چیزی شد که کلی تعجب کردم و کلی هم خندیدم به خاطرش:
تو این چند روزی که گرگان بودیم خونه ی همسایه ی عمه مینا وقتی گرگان زندگی می کرده بودیم. که امسال دختر و داماد و نوه اش هم از آلمان اومدن ایران [...] نوه اش لیندا دختر بامزه ایه که همسن سیناست ولی درشت تر از اونه و همینطور یکم کاراش عجیب غریبه [...] و بی اندازه پر انرژیه که من نمی دونم این همه انرژی رو از کجا میاره آخه! از صبح که از خواب بیدار می شه مشغول ورجه وورجه و بازیه تا هر وقتی که بقیه بخوابن.من بدبخت تا ساعت ۱۲ باهاش بازی می کردم(بیشتر بدمینتون) و تا بیایم بخوابیم ۱ می شد. اونوقت ساعت ۹.۳۰ صبح میومد می پرید روم و با کمک سینا و پارسا که یکم باهم دوست شده بودن اونقد بالش بهم پرت می کردن و می ریختن روم تا از جام پاشم(اونم من خوابالو)
هرجا هم که می خواستیم بریم و من و بچه ها (معمولاٌ بجز امین) می رفتیم سوار ماشین نینا اینا می شدیم آخه از همه ی ماشینا بهتر بود!ماشین نیما کولر نداشت(PK) ماشین ما هم از ضبطش فقط صدای شجریان! یا hello muddah  hello fuddah  یا دیگه خیلی لطف می کردن نوار التون جان من اونم همشون با ولوم پایین در میومد(تو ماشین ما هیچکی درک موسیقی نداره و از موسیقی(البته بجز بابام که از اون دوتای اول که نوشتم خیلی خوشش میاد) دهیچ لذتی نمی بره!
حالا ماشین نینا اینا! هم کولر داشت! هم نوارای نفس (انریکهمنصورسیاوش قمیشی و...) اونم با ولوم زیاد! خوب اصولاٌ شما بودید سوار کدوم ماشین می شدید؟؟؟
  »
ادامه

پس تا دیر نشده این لحظاتی را که دیگر به سختی می شود بیادشان آورد توی وبلاگتان با دیگران تقسیم کنید.

یک نرم افزار و یک سرویس بلاگ

DialSpy :: اتفاقا دیروز که داشتم نرم افزار های مختلف را توی دو تا ویندوز ( 98 و xp ) نصب می کردم موقع نصب hidialer برنامه ای که شاید بیشتر از دوسال هست برای کانکت شدن از اون استفاده می کنم به فکر نصب ورژن جدیدش یا یک چیزی مشابه که بتوانه هزینه تلفن را هم محاسبه کنه بودم. واقعا چیز لازمی هست، مخصوصا برای ما که با خط تلفن و dialing وصل می شویم خیلی بدرد می خوره. تمام تنظیمات را متمرکز می کنه و خیلی امکانات دیگه که سیستم خود ویندوز - dialup networking - نداره مثل ثبت و آمار تمامی اتصال ها و غیره.
حالا الان دیدم چند تا وبلاگ یک نمونه ایرانی اش را معرفی کردن دقیقا با همون امکاناتی که من دنبالش بودم یعنی امکان ثبت و تعیین هزینه خط تلفن در هر ارتباط و سیستم آمارگیری زمان های اتصال و ... که hidialer تو این زمینه کمبود داره و ناقصه. به هر حال به امتحانش می ارزد، dialspy نرم افزار ایرانی مجانی ! دانلود ( از طریق قلم )
توضیح : اگر نصب کردید ولی مثل سیستم من برانامه اجرا نشد یک patch دیگه هم باید از اینجا دانلود کنید تا درست کار بکنه.
 
Blogdrive :: سرویس دهنده وبلاگ جدیدی که خیلی ها ازش تعریف کرده بودند هم اگر وبلاگ می خواهید امتحانش کنید. امکاناتش که جالب است، می شود چند نفری هم با یک اکانت مثل موبل تایپ توش مطلب بنویسند. بلاگ درایو 
فعلا که بلاگ اسکای کاربر جدید ثبت نام نمی کنه باید دنبال جای مناسب باشیم.

وبلاگ خانوادگی، ایده جدید

بازهم این کامپیوتر اسباب تعطیلی کار و همچنین رسیدگی به این وبلاگ را فراهم کرد. ای کاش مشکلش reset شدن بود چون توی هر سوراخی درباره راه حل برطرف شدنش مطلبی دیده می شد، از سایت مایکروسافت که مانند معرفی یک محصول جدید تمام در و دیوار سایتش را درباره این کرم مردم آزار پر کرده بود تا این وبلاگ های بلاگ اسکای خودمان. گاهی اوقات آدم شک می کند این ویروس ها و کرم ها و غیره که هر از چند گاهی بعضی محصولات نرم افزاری را هدف قرار می دهند و با حرکت سریع و به موقع و فداکارانه مسوولان آن شرکت صاحب نرم افزار راه حل از بین رفتنش در اختیار کاربران نگون بخت قرار می گیرد چقدر کارکردش شبیه بنرها و تیزرهای تبلیغاتی است، به قول استادی تو موسسه سایبرتک قرمزی چشمهای پیتر نورتون ( صاحب شرکت سایمنتک تولید کننده نورتون آنتی ویروس و یوتیلیتی ) به خاطر نوشتن ویروس از صبح تا شب و نوشتن آنتی ویروسش از شب تا صبح است !
به هر حال مال من بیشتر از این کرم های چراغ نفتی بود که شماها را گرفت فکر می کنم یک چیزی در حد فک و فامیل ادیسون ! احتمالا جزو ویروس های با اصل و نصب و میراثی ، که با روش های دستی ساخت خودم شرش را کم نکرد و چون من از همان ابتدای آلوده شدن در وادی کیبورد و ماوس و مانیتور علاقه و اطمینانی به ویروس یاب جماعت نداشته ام و ندارم و همیشه به عنوان یک نرم افزار مزاحم - چیزی در حد یک ویروس - ازشان دوری می جستم و حاضر به تحمل و کنار آمدنشان نبودم پس باید حالا بدون هوس هر گونه یاری اقدام به نصب مجدد کنم. که البته از بین رفتن مشکلات مضمن گذشته تنها خاصیت نهفته در این کار نیست، از بین رفتن نرم افزار های مزاحم که اغلب خود عامل اصلی خیلی از همان مشکلات بوده اند شاید مهمتر و مفیدتر باشد.
خلاصه این یکی دو روزه صرف رسیدگی به امور و تنظیم و اینستال و ... گذشت و البته چون آن حل بگشت تازه افتاد مشکل ها، یعنی همان داستان تمام شدن کارت بینوای ده ساعته که در این چند وقت بی اینترنتی چونان مسکن، این حداقل چراغ را روشن نگاه داشته بود و اکنون خود خاموش. پس چون فردا رسد باید فکری اساسی برای آن هم بکنم.
چرند و سیاهی های صفحه چون دست به کیبورد برده شود سرازیراند و بیشتر اوقات بحث اصلی به پایان کار پرت می شود. جایی که حتما دیگر حوصله ای نه برای من که می خواهم زودتر تمامش کنم مانده نه برای شما که مجبور نیستید میان آن همه صفحات رنگی و مطالب بدرد بخور این جا را تحمل کنید.
بهانه من هم برای این خطوط سیاه کردن و صغری کبری چیدن ها نوشتن از ایده هایی بود که این روزها در سر می پرورانم. درباره وبلاگ و راه اندازی یک سیستم چند نفری. چیزی شبیه مجموعه ملکوت، یعنی برگرفته از همان ایده گرد آمدن افراد تحت یک نام کلی و واحد در ظاهر و به یک بهانه مشخص، ولی در باطن پراکنده و متفرق. راه اندازی یک سیستم سرویس دهی خصوصی که افرادی از یک قماش ( در فکر من بهانه اجتماع، ارتباط خانوادگی و فامیلی افراد است ) برای خودشان بنویسند. وبلاگ های شخصی شان باشد ولی در زیر آن نام و با استفاده از آن امکانات.
شاید در صورت کار و پرورش درست ایده بشود چکیده و حاصلی مانند یک مجله الکترونیک از دل همان افکار پراکنده بوجود آورد. بر روی نام دامینش هم فکر کرده ام ولی فعلا باشد تا قطعا ثبتش کنم. کمی در نظر بلند پروازانه می آید ولی تجربه نویی خواهد بود اگر به نتیجه برسد.

آزاد سازی وبلاگ ها ، آرزویی محال ؟!

وبلاگ حسین درخشان را نمی دانم در این چند روز سعی کرده اید از آدرس مستقیمش ببینید یا نه، من از دو سه روز پیش می توانم بدون مشکل ببینمش. البته اطلاعات کاملی درباره بقیه شرکت ها ندارم ولی بهار از شیراز هم مثل من می توانست ببیند. احتمالا از طرف مخابرات از لیست سیاه خارج شده اند.
نکته جالبی که هست، اگر واقعا هودر و وبلاگ های مستقل و شخصی دیگری را که بلاک کرده بودند آزاد کرده باشند، به نظر من این نوع عقب نشینی غیر محترمانه مخابرات است. اتفاقی در اوج اعتراض ها و نامه نگاری ها به وقوع نپیوست، در صورتی که به صورت کاملا محترمانه در ادامه توجیه اشتباه مدیران یک isp می توانست بدون سر و صدا خاتمه یابد ولی مسئولان بی مسئولیت که حتی حاضر به پذیرش عواقب این مسدودیت نبودند راه سخت و نامشخص را دنبال کردند. ولی الان بیشتر پی به بی ثمری کارشان برده اند. مخصوصا حسین با راههای فرعی قابل تاملی که برای خوانندگانش گذاشت بازی را به نفع خودش به پایان برد. آخرین ترفند فوق العاده موثر در آزاد شدن آدرس هودر مطمئنا قرار گرفتن نوشته های وبلاگ سردبیر : خودم در گویا بود که مخابرات را عملا به چالش می خواند.
می توانستند برای دیده نشدن مطالب هودر کل گویا را بلاک کنند ولی این مسیری پرماجرا و خطرناک تر بود بنابراین با ناتوانی کامل در برابر تکنولوژی و هوشمندی شخصی مثل حسین درخشان فعلا به اجبار پرونده او را از جریان انداختند.
اما این آزاد سازی های اخیر منحصر به سردبیر:خودم نمی شوند، وبلاگ های دیگری که بعضا از مدتها قبل، زمانی که هنوز مسدودیت ها گسترش پیدا نکرده بود، بسته شده بودند دوباره قابل دیدن شدند. نمونه بارز آن وبلاگ و سایت هادی خرسندی. 
البته من کاملا با کسانی که معتقدند این داستان هرچه بی سروصداتر باشد باعث کمتر شدن تحریک مخابرات می شود موافقم. نباید با تقابل مستقیم و حریف طلبی تکنولوژیک مخابرات را به رویارویی جدید وادار کرد. به هر صورت باید این اقدام استقبال کرد.

تکمیل و تصحیح : نه کار مخابرات نبوده، این را هودر در صبحانه نوشته است : به علت تغییرات هاستینگ این دو سایت - هودر و صبحانه - فعلا از ایران قابل دیدن هستند.
بنابراین تمام فرضیات من بهم خورد، واقعا متاسفم ای کاش این کار از طریق مخابرات انجام می گرفت تا آدم دلش را خوش می کرد آن ها هم بالاخره عقلشان را بکار انداخته اند. پس این ها را فعلا نگه دارید تا بعد : (