تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

سلام

من هم آمدم. چرا که نه ؟ وقتی که پدرام- بقالی کوچه پایینی- هم weblog داره دیگه کسی مثل من که ارتباطم با اینترنت زمانی بود که هنوز خیلی از این خلق الله کامپیوتر هم نداشتند الان با این وضعیت آبرویی براش می مونه ؟ هر شب قبل خواب توی اون سررسیده که آخرین نوشته اش مال روزهای اول امسال است و بعدش به علت پیدا نکردن دفتری درست و حسابی و یا حتی باورتان می شود چند برگ کاغذ هنوز در مورد داستانهای سال نو هیچ نداره می نویسه خوب از روی تختش بلند شه بالای سرش روی میز با اون کامپیوتر میراث مانده بنویسد.
ها بد میگم؟
راحتتر از اونی که فکرش را بکنی. نه نیازی بود اون کتاب asp قطور را تا به انتها بروی نه بقیه کلاسهای آموزش html . همه اش در عرض دو دقیقه تمام شد.
خوشحالم که این بار رو بعد از یک سال شاید هم بیشتر از روی دوشم برداشتم. حالا شب را بعد شوهر بی مصرف آهو خانم با خیال راحت می خوابم. همش می ترسیدم جماعت مجتمع در این وبلاگ صاحاب عنقریب در خانه مان جمع شوند و بس بشینند و تا ما را وارد این دیار نکنند از جا جم نخورند. خوب خدا را شکر گردش ماه و خورشید را خللی ایجاد نمی شود.
فعلا برای شروع کافی است. بقیه را برای روزهای بعد. اگر همه را روی دایره بریزم که دیگر درش را باز نشده تخته شاید هم پلمپ می باید.
شب خوش.