تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

تهران، ساعت ...

روز پرکاری بود‏‏‏، ساعت چهار رسیدم. سیستم نرم افزاری یک دستگاه XRS مربوط به آنالیز عناصر مشکل داشت که یک ساعت وقت گرفت و حل شد و کار من تمام شد ولی برای ستینگ و calibration تا آن موقع با مهندس معطل شدیم. دانشکده علوم دانشگاه تهران. دستگاه های فوق العاده قوی و گران قیمتی هستند اگر ازشان درست استفاده بشه و اصلا استفاده بشه. سیستم هایی که این شرکت نصب می کند اکثرا میکروسکوپ های الکترونی با تشخیص دهنده های مختلف بسته به کاربرد دستگاه و زمینه کار هستند. واقعا دنیای پیچیده و گسترده ای هست دنیای اتمی و مولکولی. چیزهای جالبی یاد گرفتم توی زمانی که مهندس دستگاه را تنظیم می کرد. برای دیدن نمونه ها و آنالیز باید محیط داخلی تماما خلا باشه. مقیاس کار در حد آنگستروم هست یعنی کوچکترین اشتباه و بی دقتی نتیجه را از یک عنصر به عنصر دیگه تبدیل می کنه.
حالا ادامه داستان صبح.
آفتاب کم کمک کمرنگ می شد و هوا مطبوع برای قدم زدن. یادم آمد که در این خیابان قبلا یک جایی بود که نظرم را چند بار جلب کرده بود. یک پارک. در مسیر بود، نزدیکش رسیدم. باغ موزه آب. من که از فیلم جا مانده بودم پس بد نبود گشتی اینجا بزنم ظاهرش زیبا و دلفریب بود. قدم زدم با روزنامه و مجله ای در دست، دست در پشت. بچه ها و پیرمردها بیشتر بودند. عجب جای باصفایی است. درختان کهنه و جدید در کنار طراحی زیبای باغ که کمتر در پارک و مکان عمومی نظیرش را می توان دید، نشان از عمر طولانی باغ و بازسازی جدیدش دارد. آب از هر گوشه کناری به شکل های زیبا و مختلف وارد محیط باغ شده است. حوض های آب، کره آب ریز، فواره های مورب و کانال ها و مسیر های روباز جلوه های آرامش بخش باغ بودند در کنار رنگ سبز طبیعی. جای خوش آیندی بود یا لااقل در آن لحظه های رخوت انگیز نزدیک غروب برایم اینچنین غافلگیر کننده بود. قدم زدم و به فکر افتادم ای کاش دوربین همراهم بود. همه جا را از پشت ویزور دوربین نداشته کادر بندی کردم و در خاطر قرار دادم تا در نزدیک ترین زمان ثبتشان کنم. ایده پیرمردان زیر درخت کهنسال که هر روز اینجا دمی آسوده می شوند بیشتر مشغولم کرد.
ساعت به نیمه های هفت رسیده بود. پس تهران ساعت هفت می تواند اینگونه هم باشد. رنگ ها در این ساعت طبیعی تر هستند و نور چشم را اذیت نمی کند. پس روزگار هم سپری می تواند شد خارج از مکعب این اتاق کم نور و بی رنگ. 
نمی دانم کی ، چه وقت دوباره آن ساعت هفت روز شنبه تکرار خواهد شد. امیدوارم دوباره چیزی، وقتی مرا جا بگذارد. تا در مسیر قدم زدن به دنبال آن لحظه فراموش شده، کسی یا جایی دیگر را پبدا کنم.

تهران، ساعت هفت شب !

این را که می بینید ممکن است هر لحظه ناتمام بماند، چون من صبح به این زودی کار دیگه ای نمی توانستم داشته باشم بجز یک قرار با پسر خاله عزیز که گفته قبل از ۷ می رسم. باید برویم دانشگاه تهران. حالا تا نیامده می نویسم.
دیروز بعد از مدتی عزم را جزم کردیم که این فیلم بیچاره دیوانه ای از قفس پرید مگر چه گناهی کرده است که باید نادیده بماند و از دست ما برنجد که چرا نیامدی ما را آن بالا ببینی، پس یک تصمیم برای آخرین سانس روز شنبه ساعت هفت سینما فرهنگ گرفتم و راه افتادم. در دنیای واقع که چیزی نصیبمان نمی شود مگر همان کوتاه لحظه های فراموشی و خیال بکار آید... خلاصه با سلام و صلوات با مواظبت از دیده نشدن توسط بدخواهان به دنبال سیب ها منزل را ترک کردم.
به سینما رسیدم و شد آنچه نباید! بلیط آقا جان تمام شده مگر نمی دانی امروز شنبه است و بلیط ها نصف ؟ - آخ اصلا هواسم نبود ، ببخشید می رم فردا می یام! - برو بابا جان اینجا تا حلقومش پر است.
- به درک که پر است ! - خداحافظ شما - خدا حافظ شما
من هم شروع به یافتن اولین محل مناسب بعدی که این فیلم بیچاره بینوا در آن دیده می شود مغز را شروع به کاویدن و حسرت خوردن از زوج های مزدوجی که یکی یکی آمده و وارد می شدند و به ریش ما آروم می خندیدند. ولی هیچ نیافتم که تضمینی برای دیده شدن فیلم کذایی باشد موقعی که با این ترافیک دمدمی مزاج تا آن محل برسم. پس همان بهتر که ما همان کشک خود را بساییم و وبلاگ خود بروز کنیم این فیلم بگذار در همان تاریکی و گمراهی بماند و توسط ما دیده نشود ! بدرک . راه را کشیدم و پیاده شروع به گز کردن مسیر.
دکه ها و آدم ها هر کدام لحظه هایی وقت را گرفتند و عرض شریعتی به یخچال منتهی شد. پاسداران ! پاسداران ! هوار می کشید که منتظر تو هستم که سوار شوی من هم از لجش سوار نشدم مگر چه مان از زوج های مرتب اینجا کمتر است که با شور و اشتیاق قرار قدم زنی داشتند و ...
الان با بیست دقیقه تاخیر رسید بقیش باشه برای برگشت.

اینترنت یک ساله دوای درد

خوب بالاخره داستان نداشتن اینترنت و تمام شدن کارت و جور نشدن جنس برای حداقل یک سالی تمام شد. امروز یک اشتراک یک ساله از شرکت فراکو گرفتم. شرکت خوبی است، هم سرعت خوبی دارد هم مثل بعضی شرکت ها برای خودشیرینی سایت ها و وبلاگ ها را نمی بندد. ضمن این که وبلاگ هودر هم از اینجا قابل رویت است !
نرم افزار
dial spy هم گذاشتم که دقیقا هزینه اتصال خودم را در هر ماه بدانم، تا سر ماه هرچی پول تلفن آمد گردن من نیفتد. از ظهر تا الان نزدیک ۲ ساعت و ۵ دقیقه وصل بودم که شده ۲۱۳ تومان ! تا آخر ماه خدا بخیر کند : )
راستی می دانستید هزینه اتصال از ۸ صبح تا یک بعد از ظهر کمترین میزان است ؟ من فکر می کردم از ۱۲ به بعد کاهش پبدا می کنه که نگو زیادتر هم می شه : (
نرم افزار خوبی است، با هر طریقی که از مودم شما به هر شبکه ای اتصالی برقرار شود آمار و هزینه و زمان اتصال را ثبت می کند. برای جاهایی که به صورت share کامپیوتر استفاده می شود هم خوب است تا معلوم شود کی چه وقت آن لاین شده و خلاصه مناسب برای جاسوسی ; )
هر وقت آن لاین نباشم معمولا برای نوشتن هم موضوعی ندارم، هرچند خیلی دلیلی ندارد که آدم آف لاین نتواند نظر و ایده جدیدی داشته باشد ولی برای کسی که توی اتاقش نشسته و تنها وسیله ارتباطیش با دنیای خارج اینترنت باشد این مشکل طبیعی است. گذشت آن زمانها که تا روزنامه آن روز را نمی خواندیم و کلی تحلیل و تفسیر توی ذهنمان ایجاد نمی شد خوابمان نمی برد، الان خیلی فرقی نمی کند فقط گاهی از روی کنجکاوی اخبار تلویزیون یا روزنامه را می بینم . ( در مورد کتاب هم همینطور، چند تا کتاب خوانده نشده هست که هی شروعش به تعویق می افتد. مثل اینکه اینترنت غیر از اعتیاد مرض خنگی و تنبلی را هم حاد می کند! )
الان به دلیلی دارم دنبال یک نرم افزار تشخیص متن از داخل عکس ( text recognition یا ocr ) می گردم. چند تایی را دانلود کردم و امتحان کردم ولی زیاد جالب نبودند یا نسخه کاملشان پولی بود. اگر چیز بدرد بخوری را می شناسید اسم و آدرسش را بفرستید.
برای فرار از تایپ یک سری مطلب چاپ شده ازش می خواهم استفاده کنم. داستان این تایپ کردن را بعدا کامل تر می نویسم.
یک چیز دیگه قدر ویندوز xp یا 2k هاتون را بدانید، من مجبورم به دلیل خرابی و لاعلاج شدن مشکل ایکس پی فعلا با این ۹۸ مزخرف روزگار بگذرانم. با نوشته های فارسی مشکل داره، اکثر ی ها را هم جدا نشون می ده. اگر راه حلش را پیدا کردم می نویسم.

شهردار دیوانه !

سید ابراهیم نبوی :
« در پی تصمیم شهردار تهران مبنی بر دفن اجساد شهدای جنگ در پارک ها و بستن بعضی از بستان های مربوطه در ساعات شب و همچنین اقدامات شورانگیز و انقلابی شهردار تهران پیش بینی می شود که اقدامات زیر توسط شهردار در آینده صورت بگیرد:
- از جا کندن تندیس شهیاد از میدان آزادی( شهیاد سابق) و قرار دادن یک مجسمه بزرگ آفتابه و تغییر نام میدان آزادی به میدان طهارت
- کندن خاکریز و مین گذاری اطراف شهرداری تهران به عنوان نمادی از جنگ و روح شهادت طلبی
- مزین کردن برخی مجسمه های میادین تهران، مانند میدان فردوسی به چفیه، به شکلی که مجسمه رودکی و فردوسی با چفیه در خدمت روح شهادت طلبی قرار بگیرد...
» ادامه

قتل حکیم و نگرانی های عراق

آیت الله حکیمخبر کشته شدن آیت الله حکیم واقعا برایم تکان دهنده بود وقتی دیشب بعد از یک روز کامل بی خبری و آرام گرفتن ساعتی در دل کوه و رود یک باره آن را شنیدم. البته نه به دلیل علاقه شخصی به حکیم یا هم عقیده بودن با او، بلکه بیشتر به خاطر ادامه یافتن حرکت های کور انقلابی و انتقام جویانه که قصد تخریب آرامش عراق را دارند دردآور بود. دیشب ناگهان به یاد روزهای اول انقلاب افتادم. پا گرفتن گروههایی که با آینده نگری از فرصت نهایت استفاده را برای حذف رقیبان بالقوه کردند و بسیاری در خفا در زیر لب سرود شادی خواندند و به ظاهر فریاد و ناله که فلان شخصیت یگانه را از دست دادیم.
سرنوشت دردناکی است، داستان عراق. بسیار مضطربم از اینکه تمام آن تلاشها برای فراموش شدن دیکتاتور از ذهن مردم، انگار قرار نیست به نتیجه برسد. سختی و ناهمواری ها هر روز با سرسختی بیشتر راه رسیدن به آرامش و صلح را ناامیدانه به بن بست می کشاند.
 
حکیم عدم وجودش برای آینده نگران در خفا بسیار شادی آفریده است. با اینکه او نماینده یک گروه شیعی بود که بیشتر تمایلات بنیادگرایانه داشت تا اندیشه های دموکرات و مردم سالار ولی به نظر من بسیار در معتدل کردن حرکت و جهت گیری سیاسی زیر مجموعه خود از زمان حضورش در عراق بعد از سقوط صدام تاثیر گذاشت، که نمونه بارزش دلکندن از جمهوری اسلامی و پذیرفتن قواعد بازی در برابر خواست آمریکا و منحل کردن نیروی چند هزار نفره سپاه بدر است. گروهی که رژیم ایران با سالها میزبانی مهربانانه از آنان در آینده عراق بسیار بر رویش حساب می کردند و این تغییر جهت سران مجلس اعلا ضربه بزرگی به تفکر ایجاد نمونه مشابه جمهوری اسلامی در عراق زد تا حدی که جمهوری اسلامی در فکر ایجاد یک جانشین برای عملی کردن این خواب محال پذیرای رهبر گروه تندروی جماعت صدر ثانی ، مقتدی صدر شدند.
 
بنابراین تمام سه روز عزای عمومی و بر سر سینه زدنهای حکومت نه از سر مهر و محبت به خاندان حکیم که بیشتر برای متشنج کردن فضا بر علیه آمریکا و انگلیس می باشد و مانوری است که به قصد برون رفت از فضای سنگین اتهامها و مخمصه های متعدد در انگلیس و جهان علیه حکومت و انفعال سیاسی دچار در آن طراحی شده است ( نگاه کنید به بیانیه رهبر که با تحلیلی بی پایه و غیر منطقی عاملان ترور را به آمریکا نسبت می دهد ) .
عراق مطلوب سران حکومت ایران کشوری است مشابه فلسطین یا حداقل لبنان تا خبر مبارزات گروه های تندرو علیه استکبار را در اختیار دستگاه تبلیغی و سیاسی رژیم بدهد. هرچند این مسیری است که ممکن است زمان را کمی برایشان کند سازد تا با وعده های بی شرمانه سیاسی و اقتصادی به لابی های موثر خود را از سوی انگشت اتهام جامعه جهانی رها برای مدتی خلاص کند ولی دیگر افکار عمومی و دولت ها قصد تحمل حکومت های دیکتاتوری را ندارند و این نیز نتیجه ای نخواهد داشت. جمهوری اسلامی باید در برابر افکار عمومی جهان پاسخ گوی اتهامات سالها عملیات خرابکارانه و بمب گذاری ها و ترور شخصیت ها را بدهد و دیگر نمی توان مانند دادگاه میکونوس با استفاده از سیاست آلمان در حفظ روابت تجاری با ایران از آن جان سالم به در برد.
 
به هرحال امیدوارم گروه ها و ملت عراقی با تحمل شرایط تا تصویب قانون اساسی و استقرار حکومت مرکزی خشونت گرایان را از به وقوع پیوستن آرزوهای بیست و چند ساله شان نا کام گذارند.
در تحلیل بی بی سی با اشاره به مذهبی بودن نجف نتیجه گرفته شده بود که نمی تواند این انفجار کار گروه های مذهبی باشد ولی به نظر می رسد با محرز شدن انجام قتل سید مجید توسط گروهی تندرو و شیعی - جماعت صدر ثانی - نمی توان با مطرح کردن طرفداران صدام بررسی گزینه های دیگر و انگیزه قدرت طلبی های سیاسی در گروه های مذهبی و شیعی خشونت گرا را در انجام این بمب گذاری نادیده گرفت.
 
+ انفجار در نجف - گزارش تصویری  بی بی سی
+ چه کسی حکیم را کشت   علیرضا نوری زاده