تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

من پر از هیچم

امروز هم روز دیگری است، از روزهایی که فکر می کردیم جور دیگری خواهند بود. آفتاب پشت ابرها منتظر فرصتی است بیرون بیاید و بتابد اما ابر ضخیم و یک پارچه سایه اش شده است. بادی هم می آید، گیرم بیشتر از روزهای پیش. باد که می آید حتما هوا هم سرد می شود. سرد است، هواشناسی پیش بینی کرده بود، سردتر هم می شود. امروز حتی قرار است باران هم بیاید، مگر نمی دانی ؟ ... کاش بیاید، وعده باران زیاد گرفته ایم اما حیف که هزار وعده خوبان یکی وفا نکند ! به آخر سال نزدیک می شویم. هنوز این سال را درک نکرده ام، دیگر فرصتی نیست. خودش می داند هر آمدنی رفتن اگر نداشته باشد مردن است. نمی خواهد مثل کنه بچسبد، آرام از پنجره ای از سر شاخه ای می آید و از زیر دری بیرون می خزد. به بهار هم باید مجال داد. همین است که خسته کننده نیستند این فصل ها. راستی، تو راز فصل ها را می دانی ؟... اما من زمستانش را بیشتر دوست دارم، با هم جور تریم. شب های زیادی به پای حرف هایش تا صبح نشسته ام. به ظاهرش نگاه نکنید زود دوست می شود. دل پر دردی دارد و رنجی ابدی سینه اش را می آزارد. باید پای درد دلش نشست. خیلی تنهاست. خیسی اشکهایش را هنوز روی شانه ام حس می کنم. قدر شب هایش را بدانید. هیچ فکر کرده اید در تابستان دلتنگی ها را با که می شود گفت ؟ یا دیگر کی از گرمای این پالتوی سیاه می شود کیف برد ؟ هی قدم زد و دست را به جیب هایش فرو برد ؟ حتی فکر کردن به آن گرمای دیوانه وار، به آن خورشید لجوج تابستان برایم مرگ‌ آور است... دهان یار که درمان درد حافظ داشت/ فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود... دوستش بدارید. زمستان است...

می گوید : خالی الذهن نمی شود چیز نوشت و سخن سر داد. می گویم: عجیب است !  می گوید : چه چیز عجیب است ؟ سخنان من یا نوشته های تو ؟ می گویم : بگذریم... 

نظرات 12 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:07 ب.ظ http://morteza.ws

راست می گوئی حس عجیبی نسبت به زمستان دارم. تابستان برایم پر هیاهو و پوچ است و پوچ. لیکن زمستان حداقل هر سال باب خیری برایم بوده است

ک. دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.tardidha.blogsky.com

متلاطم
تنها
ژرف
کاش
اقیانوسی نبودم
پنجه کشات بر ساحل

عمو رضا دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:26 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

هیچ کس
با هیچکس
سخن نمی گوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.

آذر کیانی سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:42 ق.ظ http://teryablog.persianblog.com

سلام به دوست زمستانی که سر بیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.... سلامی به خانه روشن.

سایه چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ق.ظ http://kalafekhanum.persianblog.com

وقتی می شه از زمستون لذت برد که گرما واسه پناه بردن داشته باشی

زهرا پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:50 ب.ظ http://zahra-hb.com

سلام تاریک خانه
اتفاقا من هر وقت خالی از ذهن میخوام چیزی بنویسم بیشتر مینویسم:)

راستی خوابگرد وبلاگت رو معرفی کرده :)

علیرضا یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ق.ظ http://alireza22.persianblog.com

خوب بود. موفق باشید.

هزار حرف نگفته یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:50 ب.ظ http://alinonline.blogspot.com


ای کاش می توانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.

ای کاش می توانستم
_ یک لحظه می توانستم ای کاش _
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجاست
و باورم کنند .

ای کاش
می توانستم !

بسیاز لذت بردم از نوشته هات به منم سر بزن دوست دشاتی بهم بلینکیم

آنتی لاریجانی جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.antilarijani.blogspot.com

أنتی لاریجانی ...
بهم لینک بدین اگر لایق بودم !

http://www.antilarijani.blogspot.com



باران پائیز جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 ب.ظ http://bargbaar.persianblog.com

هرروز روز دیگری است . سردی زمستان مجالیست برای آسودگی ... آرامش و ابدیت . یادم باشد به چوب خط هایم یکی دیگر اضافه کنم که کسی دیگر خالی از ذهن چیزی نمی‌نویسد . این عجیب است هم گاهی کار دست من می‌دهد . که گاهی به شکل عجب رخ می‌نماید .

محمد یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ق.ظ http://deltang25.blogspot.com

خیلی وقت است به روز نکرده ای ... شنبه سالروز درگذشت مصدق بود

حباب کوچک یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:09 ب.ظ http://leilymadani.blogsky.com

منتظر آپدیت شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد