تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

بی هدف

گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت...
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت...
نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ق.ظ http://shabzadegi.blogspot.com

چن روز پیش دیدم برام یه کامنت گذاشته بودی . از اینکه یه بازدید کننده داشتم که نمیشناسمش تعجب کردم . آخه من زیاد اهل شهرت نیستم . نوشته هامم چیز تحفه ای نیس که به درد کسی بخوره .ترجیح میدم کسی وقتشو تلف نکنه . اما مال تورو که دیدم اومدم ببینم دقیقا کی اومده وبلاگ مسخره منو خونده . دیدیم نه بابا ! انگار ما هم داریم میریم قاطی آدم حسابیا! این که این آخر نوشتی ُ یعنی دقیقا همین پست آخر... یاد فرهاد انداختم ...جات خالی دارم میشنومش الان...فک کنم یکی از همسایه ها کامنت وبلاگمو خونده :))

[ بدون نام ] جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 02:29 ق.ظ

هاله جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 03:44 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

خدا رحمت کنه فرهاد رو..هر وقت این آهنگ رو میشنیدم یخ میزدم از سرما...چرا ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد