تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

اینترنت ، بلاگ اسکای و زندگی: تکیه بر باد

هنوز شروع نکرده به خنس خوردیم، آن مطلب "عبدالمجید روحانی مبارز یا ..." که دیشب با همه خستگی و گیجی ناشی از اسباب کشی باشگاه حامد جان -باشگاه بدنسازی که بعد از یک سال راه اندازی به علل گوناگون داره به مکان جدید منتقل می شه و همین چند ساعت پیش آخرین ته مانده ها و خرده ریزها را هم بردیم و کار ظاهرا تمام شد ولی در اصل شروع دیگری است و فکر مرتب کردن و چیدن آن همه وسائل سنگین و مرگ آور که ظرف دو روز از یک جا باز و جای دیگر روی هم تلنبار شده اند خواب از سر می پراند- نوشتم که ای کاش نمی نوشتم چون بعد از فرستادنش با تعجیل به علت ثبت شدن جزو نوشته های روز جمعه وقتی برای بازنگری خواندمش دیدم تازه چه نوشته ام، پر از غلط های املائی، جمله های عجیب و ناقص و بی معنی. که با آن وضع جسمی و روحی به سرعت شروع به تصحیح کردم و وقتی می خواستم وصل شوم برای ثبت کردنش در سایت دیدم ای داد که به دلایلی پر واضح و البته غیر قابل شرح! اتصال ناممکن است.
تا ۲:۳۰ شاید هم بیشتر خودم را مشغول کردم بلکه آن علت کزایی رفع شود و تا آن آبروریزی و لکه ننگ را کسی نخوانده -حالا خیلی خواننده دارم- بازنگری را اعمال کنم که میسرم نشد و به خواب رفتم. غافل از آنکه دیگر صبح حتی اگر مانعی برای اتصال نباشد ، بلاگ اسکای ما را به خانه راه نمی دهد و می گوید دیشب کجا بودی که الان می آیی !
ما هم هر چه تلاش کردیم و حامد را منتظر -که برای باربری عازم شویم- گذاشتم نشد که نشد مثل درهای رحمت خداوندی که بر روی بندگانش بسته می شود هر چه در می زدیم بلاگ اسکای هم در بسته بود و روی نمی گشود.
خلاصه که نا امید و نگران از خوانده شدن نطق مربوطه که گویا به نفرین مخالفین دچار شده بود پاشنه گیوه را کشیدیم و پی کار و تلاش و رزق حلال رفتیم.
و در فرصت استراحت ظهر پیگیری ها و ای میل ها بالاخره ثمر داد اما همین چند دقیقه پیش.
تا تو باشی که با یک دست چند دمبل بلند نکنی! دیگر این اداها و ژست های فرهنگی و ادبی چیست ؟ وسط این همه وزنه و صفحه و هارتل و آهن و تیر آهن. ها شما یک چیزی بهش بگید .
شاید هم که تغییر مسیر دادم و از قلب باشگاه برایتان گزارش های ورزش - سلامتی نوشتم.
تا ببینیم...