تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

آرزوهای محال

من بی می ناب زیستن نتوانم    بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساغی گوید   یک جام دگر بگیر و من نتوانم

گاهی در این فکر فرو می روم، به این آرزو دل می بندم و به محالش پوزخند می زنم، که ای کاش لحظه ای بی پایان شود. ثابت شود. ساکن نشود و آنقدر بزرگ شود که تمام لحظه های دیگر را بپوشاند... آن وقت تمام چیزهای دور ریختنی، لحظه های زشتی و سیاهی، آرام در گوشه ای به بزرگی این لحظه حسرت خورند. به پایداریش. لحظه هایی که همیشه نوستالژی می شوند با همان یک بار آمدنشان... چه می شود اگر بیایند و دگر نروند، بیایند و در جان ماندگار بمانند. بیایند و ما را با خود ببرند ...

همیشه به تمام شدن آن نوای دل انگیز و غمناک حسرت خورده ام. ای کاش می توانستم به پایان رسم در پایان آن فیلم و در مقابل آن پرده نقره ای محو شوم. یا به درون کتابی بروم و هیچ گاه بیرون نیایم. همرنگ یکی از شخصیت ها، اصلا خودش شوم... تا وقتی تمام شدند زشتی و سیاهی بار دیگر هجوم نیاورند و کشان کشان ببرندم در مسیری بی انتخاب.

ای کاش آن صبح هیچ گاه فرا نرسد تا بتوانم در شبی تاریک و سرد تا صبح قدم زنم...

نظرات 12 + ارسال نظر
مسیح پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:02 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

... دل اسیر آرزوهای محاله ...

بیشترمون این چنینیم

راستی چرا این قدر اپیدمیهای مختلف زیاد شدن بینمون !!!

هممون می دونیم ...

سربلند بمونی و ایرونی

آیه‌های زمینی پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:13 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com


شخصیت قصه‌ای شدن ... از داستانی به داستانی و از فیلمی به فیلمی رفتن و هرگز به هیچ‌جایی بازنگشتن... آ آرزو! آرزو! آرزوی محال...

مرتضی پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:14 ب.ظ http://morteza.ws

مثلا ن نمی دونم این رو الان ننوشتی خوب

آقا به نظر میاد این رو حدود یک سال پیش نوشتیت

کیمیا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ http://ximia.blogspot.com

نمیشود با رفتن در کتاب یا فیلم و یا استتار در تاریکی شب از زندگی فرار کرد . سکوت و سکون در برابر زمان که ما را همیشه به جلو هل می دهد بی معنا است ... زندگی شادی را برایت ارزو می کنم

رامشاد جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:52 ق.ظ http://omid4iran.blogspot.com

سلام. من دفعه اولمه این جا رو می بینم. باید آف لاین بخونمش ببینم چیه. فعلا.....

زهرا جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:37 ب.ظ http://zahra-hb.com

ای کش فرا نرسد ..

هزار حرف نگفته جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:31 ب.ظ http://alinonline.blogspot.com

با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم

در کنار تو بیفتم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم

همیشه از نوشته هات لذت میبرم
بلاگ من رو هم ببین
لینکت رو گذاشتم دوست داشتی به منم بلینک

تورج شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ق.ظ http://a-ghasedak.persianblog.com

سلام.قلم خوب و زیبایی دارید.این حس ها را من هم داشتم و می توانم حدس بزنم خیلی های دیگر هم داشته اند.شاید داشتن آنها یک هدیه باشد و شاید هم....نفرین.

مهدی - از بودای نگاه ... - شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ق.ظ http://khamooshaneh.persianblog.com

سلام. دوست عزیز بابت معرفی اون وبلاگ کتابهای رایگان فارسی واقعا ممنون. خیلی خیلی استفاده کردم. دست مریزاد. موفق باشی. خداحافظ.

سرمه شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:59 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

محاله..میدونم..محال

حسین یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ق.ظ http://farahan.blogsky.com

سلام ، از باده و جام گفتی و خوش گفتی ... از ساقی چه خبر ؟؟؟

آذر کیانی دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:16 ب.ظ http://teryablog.persianblog.com

سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد