افسوس که بی فایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابود شدیم
شب گردی دیگری را آغاز می کنم. خورشید رفته است، خورشیدی کمرنگ که به رسم عادت هر روز می تابید و گاه در پشت ابری می آساید این بار بلند تر خواه آسود. آسمان امشب قرمز است یا تاریک ؟ می روم ببینم...
شبگردی زمستانی! اینم از اون کارای تاریک خونهایه ها.
شب راه می روی که به کجا برسی؟ نکند دنیال سحری؟ یا نکند هنوز فکر می کنی راهی هست ؟ تو هنوز راه می روی؟!
عاقبت خط جاده پایان یافت
من سیدم ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و درغ ژشهر من گور آرزویم بود
منم دوست دارم شب گردی کنم . اونقدر که تو تاریکی گم شم. راستی میشه تو تاریکخونه شما گم و گور شد؟؟؟؟
درود بر شما!
مراقب باش! این سرخی از سحرگه نیست.
یادگار سیلی سخت زمستان است...
بدرود!
salam kheyli ziba man ham shabgardi ro doost daram khosh hal misham agar be webloge man ham sari bezanin.va mazerat az in fingilisi neveshtam.
نه ما منظوری به شما نداشتیم ( کامنتهای وبلاگ مرتضی). جریان یه چیز دیگه ست. خب؟
دلگیر نشدی که؟
:X
سلام
شما کجائید؟