تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو        پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو          ور از این بی خبری رنج ببر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت    آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق، من از چیز دگر میترسم     گفت آن چیز دگر نیست و دگر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال    خیز از این خانه برو ، رخت ببر ، هیچ مگو

۱ - آخرین بار امشب، ساعتی پیش، بعد از اولین بار ، امسال روی پرده ، خانه ای روی آب را دیدم ، ولی این بار کامل تر . نسخه ویدئویی شده اش حذفیات نسخه سینمایی را نداشت، هر چند حذفیات جدیدی اضافه اش کرده بودند. بعضی جاها را کوتاه تر، بعضی جاها هم، حتی صداها را سانسور کرده بودند یا به شکلی تغییر داده بودند. پایانش با قرآن  خواندن پسرک، کامواهای بافته شده پیر زن و نمای بهشت مانندی تمام شد که اصلا آن موقع نبود. حتما یک ربط امنیتی آن زمان با جنگ و سیاست درش یافته بودند، الان خیالشان راحت شده پس قابل نمایش شده است! این شعر هم در سینما شنیده بودم با صدا گیرای شاملو. از همه بیشتر موسیقیش حال فیلم است برایم. زخمه های و پنجه هایی که به درون می کشاند پژمان، گوش دادنی است. بعد از چند بار، هنوز گره ها و چرا ها از آن موقع در ذهنم مانده اند ﴿شماره ای که مجله فیلم نقدش را نوشته بود نگرفتم﴾. از بعضی چیز هایش الان خوشم نیامد، مخصوصا قطع نماها، خیلی یک دفعه و بی احتیاط است. ای کاش از چیزی مثل فید استفاده کرده بود. شب پیش هم رنگ شب را دیدم، یک اثر سینمایی کار شده از سجادی. از فضایش خوشم آمد. مخصوصا داستان پردازی و روایت. صدای خنده خشک و تلخ عرب نیا هنوز در ذهنم هست.
خیلی وقت شده سینما نرفتم، نفس عمیق را احمقانه از دست دادم. این روزها هم حال بیرون رفتن و سینما رفتن نیست. ولی سینما همیشه کند و تند، با من است. راستی توی صحنه چاقو خوردن دکتر توسط سیاه پوشان، صدای شاملو دائم درگوشم می خواند : عنکبوتای سیاه شب تو هوا تار می تنند ...

۲ - امروز تو بارون رفتم بیرون، برای خرید یک اسکنر و یک رایتر. یک بنده خدایی که شب قبلش تا سه نیمه شب اینجا بود می خواست ، برای اون رفتم گرفتم. اسکنر جنیوس . نکته جالب این اسکنر ، امکان اسکن از نگاتیو فیلم است. مشابه عملیات چاپ عکس از نگاتیو این اسکنر هم نگاتیو را به صورت عکس رنگی چاپ شده اسکن می کند. چند تا عکسی که عکاسی به علت نور کم چاپ نکرده بود با این سیستم، تبدیل به عکس قابل دیدن کردم. چیز جالبی است، البته کیفیتش فقط در حد دیدن است ولی چیز بامزه ای است. ﴿ تا چند سال دیگه فکر می کنم کلا لابراتوار ها تعطیل کنند و تبدیل شوند به چند تا اسکنر و پرینتر بزرگ ! ﴾

۳ - هفته دیگه احتمالا باید بروم اصفهان. با پسر خاله بزرگوار. یک دستگاه sem ﴿ میکروسکوپ الکترونی ﴾ هست مربوط به سازمان هواپیمایی که به علت مشکل نرم افزاری بعد چهار سال از راه اندازیش هنوز یک بخشش کار نمی کنه. البته کامپیوتر دستگاه قدیمی است، ۳۸۶ با داس و ویندوز ۳.۱ . حالا من باید بروم هر چه تجربه کار کردن و سرکله زدن با داس از ایام قدیم دارم تو این یک هفته بریزم بیرون که اونجا رفتیم دچار گیر کردن در گل نشوم. جالبی بعضی از این دستگاه ها این هست که از وقتی فروخته می شوند تا به صورت کامل راه اندازی بشوند خیلی هاشون از رده تولید و پشتیبانی و خدمات و ... کارخونه سازنده خارج می شن ! حتی تو سایتشون هم رسما اعلام برائت می کنند از ساختن چنین دستگاهی !! حالا جاهایی که قطع امید در بخش نرم افزاری پیش می آد من می روم شانسشون رو یک بار دیگه امتحان کنم : ﴾ دعا کنید این دفعه آبرو ریزی نشه، مشکلش حل بشه.

۴ - گاهی اوقات که یک خبر را برای اولین بار از کانال های تلویزیون خودمان می شنوم بعد که همون رو جاهای دیگه چک می کنم صد و خورده ای درجه ذهنیتم عوض می شه. نمونه اش خبر حمله و کشتار بی رحمانه - گوشه شبکه ها را نگاه کنید، هنوز می بینیدش، سامرا در خون و آتش - آمریکایی ها به مردم بی دفاع و کشتن یک ایرانی و ... است. هی مامانم گفت برو ببین بی بی سی چی می گه. می خواست درصد صحتش رو بفهمه ولی تا امروز فرصت نشد پیگیر این خبر بشوم. امروز در کمال تعجب هرچی سایت بی بی سی رو بالا پایین کردم اثری از خبر به این مهمی که حتی وسط برنامه نود، فردوسی پور مجبور شد برنامه را قطع کنه و از روی نوشته ای که بهش دادن محکومش کنه، پیدا نکردم ! داستان را بالاخره در خبر اعتراض شدید ایران به آمریکا پیدا کردم. بعد که برای مامانم گفتم وقتی یک کاروان نظامی آمریکایی در حال عبور، مورد حمله قرار گرفته، آمریکایی ها متقابل بهشون حمله کردن و ۵۰ نفر کشته و ۸ نفر دستگیر شدن، چند بار گفت نگفتم این ها یک کاری کردند، وگرنه آمریکا بیخودی برای چی حمله کنه ؟!
واقعا به دیپلماسی کشوری که منتظره با حوادث کشورهای دیگه خودش را پیش ببره باید چه گفت ؟!

۵ - صدای دلکش ضعیف از پشت سرم می آید. امشب برای تست رایتری که خریدم ﴿ تا ۲۴ ساعت حق تست هست مثلا، آن قدر تقلبی و مزخرف شده جنس های بازار کامپیوتر که همیشه از مرحله تست می ترسم، هیچ خاطره خوشی از خرید هایم ندارم ﴾ چند تا مجموعه از صداهایی که تو کامپیوترم گیر افتاده اند ﴿ آخه کامپیوترم مدتی است که کر و لال شده، هنوز هم اسپیکر براش نخریدم ﴾ رایت کردم. ویگن، چند تا دلکش و بکاپ برنامه هایی که هنوز رو سی دی ندارمشان.
این آلبومی هم که داره پخش می شه " آتش کاروان " است. آمد نوبهار، عاشقم من،می گذرم و ... . سلکشن خوبی شده این ها به اضافه امشب در سر شوری دارم، جدایی و بردی از یادم که با ویگن خونده. خیلی از این ها تو فیلم های این سال ها کار شده اند. عاشم من تو قرمز. بردی از یادم توی رخساره. آمد نوبهار ملودیش توی شب یلدا.
نازی خوشکلک... عزیز دلک... گنجشک دلت، می زنه پرک... حیف کاملش یادم نیست. صدایش را هم ندارم، نمی دانم نوار موسیقی فیلم بالاخره منتشر شد یا نه .

۶ - شیخ صادق هم که فهمیدید بالاخره پنج شنبه ریغ رحمت را سر کشید و رفت به جایی که به قول کسی زمانی همه را به زور می فرستاد. شاید هیچ کس مثل او در داستان ها و خاطرات جمعی خانواده ما از سال های انقلاب حضور نداشته باشد. هر خاطره ای که تعریف کرد پدر، یک گوشه سیاه هم برای او خالی کرد. کتاب میلانی را که می خواندم نقاط سیاه بیشتری در ذهنم به او اختصاص یافت از سال هایی که نبودم و بودند. از آن اعدام ها و محاکمه ها... سکانس آخر کتاب میلانی را بخوانید، صحنه محاکمه و اعدام هویدا. ﴿ می گویم سکانس، چون روایت میلانی آنقدر استادانه است که همچون در مقابل پرده ای عریض حضور خود را می شود احساس کرد و تصویر ها را دید، وقتی صدای هلیکوپتر می آید و هویدا نفس راحتی می کشد... ﴾ به راستی بر هولناکی سرنوشت هویدا، سرنوشت انقلاب، سرنوشت یک ملت و دناعت او می گریید.
شاید روزی بیشتر از او نوشتم، از آن لکه های سیاه . نوشته قوچانی در شرق هم خواندنی است هرچند نه منتقدانه است ولی جانبدارانه هم نیست. چرخش شخصیتش بعد از داستان های آن روزها بیشتر پایبست نوشتار است.

۷ - هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .
این هم به سبک یادداشت های هفت گانه احمد طالبی نژاد در هفت، به جبران همه این ننوشتن ها.
از حساسیت و همراهی همه تان سپاسگذارم، روزگار سختی است، می دانید. این بار اما سختی اش بیشتر آزارم داد. من قصد تعطیلی این دریچه را ندرام، نداشته ام و تا روزی که رمق حضور بماند، نخواهم داشت.

نظرات 21 + ارسال نظر
مرتضی چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:41 ق.ظ http://mortezaa.blogsky.com

خوشحالم که چیزها گفتی...

بهار چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:35 ب.ظ http://baharkhanom.blogsky.com

1-این فیلم را دو هفته پیش دیدم نمی دونستم با نسخه سینمایی تفاوت داره.
2-اسکنر جالبی معرفی کردی. با توجه به این که در آینده ای نه چندان نزدیک! قصد خریدش را داشتم حتما سراغ این مارک میرم.
3-اگه نبودی چه کار می کردند:).دعا می کنم مشکلی پیش نیاد .هر چی نباشه همشهریمون هستند.سلامم را به اصفهان برسون.
4-واقعا که .یکی نیست به عربها بگه با دم شیر هم بازی؟
5-یک کم به این طفل معصوم برس تا از کر و لالی در بیاد.
6-خدایش نیامرزد.من هم اون مطلبی را که نوشتم قصد دفاع از شخصیتش را نداشتم.بلکه انتقادم از وبلاگ نویس هایی بود که تو این جور موقعیت ها برای کم نیاوردن هر چی به ذهنشون می رسه می نویسند.و مسلما نوشته های شما که خاطرات تلخی از این شخص دارید برای همه ملموس تر خواهد بود.
7- برای همه سختی پیش میاد.با توجه به این که از همون اوایل با نوشته هات همراه بودم. و با شناختی که به دست آورده بودم .می دونستم که اگرهم وقفه ا ی در نوشتنت پیش بیا د اما تاریک خانه همچنان هست .

زهرا چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:10 ب.ظ http://zahra-hb.com

سلام :)
چدر خوب کردی که باز مینویسی :)

زمینی پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:23 ق.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com

همیشه وقتی تو وبگردی‌ها به بلاگی می‌رسم که طولانی نوشته ردش می‌کنم و می‌رم ولی جالب بود که از طولانی نوشتن تو خوشم اومد. حتا تو دلم گفتم آخ جون. جالب بودا واقعاً!

انجمن عکاسان فردا پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:16 ب.ظ http://fps.persianblog.com

از این که سر زدین مچکرم اطلاعات بیشتر را متعاقبا از طریق وبلاگ دریافت خواهید کرد .

آماتور جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:35 ب.ظ http://amateur.persianblog.com

این شعر رو خیلی دوست دارم . . . خیلی . . . مرسی

زهرا جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:12 ب.ظ http://zahra-hb.com

سلام خوبید :)
راستش اینجا نمی تونم ایمیلت رو ببینم میخواستنم بهت ایمیل بزنم:)

من تمپلت و اینا رو آماده دارم. میخواستم اگه بشه ایمیلتون رو بدید که براتون میل بزنم و همچنین یوزر و پسوورد رو :)
مرسی

علی شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:54 ق.ظ http://alieta.persianblog.com

سلام دوست خوب. دوست دارم بیشتر آشنا بشیم.

علی عزیز من هم خوشحال می شم با دوستی چون شما مرتبط باشم.

kimia دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:28 ق.ظ http://kija.blogsky.com

دلم سوخت ... یعنی حرفهام قشنگ نبود؟

زهرا دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:30 ق.ظ http://zahra-hb.com

سلام
من به ایمیل هات میل شما تمپلتها رو فرستادم
گویا اون رو چک نکردید ..

عمو رضا سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:48 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

خبری از شما نیست. حالتان که خوب است؟!

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ق.ظ http://irantv.blogsky.com

اگه فردا که اتفاقا چهارشنبه ست ورش ندارن، عصرجدید۳ «نفس عمیق» رو داره... من همین امروز برای سومین بار دیدمش...

ممنونم از یادآوری

زهرا چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:34 ق.ظ http://zahra-hb.com

سلام چی شد؟:)

سینا شنبه 22 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:51 ق.ظ http://www.p30world.com

ممنون از اینکه به ما سر میزنید
موفق باشید

حباب کوچک شنبه 22 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:36 ق.ظ http://leilymadani.blogsky.com

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو ...
این شعر با صدای شاملو برای من عجین شده.
..
خلخالی مرد. به سادگی. و تاوان آدمکشی هاشو نداد. فکر می کنم شاید حق با زمینیه. عدالت یعنی چی؟
هیچ.. معنی نداره.
به مامان گفتم توی بی بی سی خوندم که شما ها اوایل طرفدارش بودین. که گفت اوایل همه از اعدام های انقلابی حمایت می کردن. بعدش پیش اومد وقایع کردستان و دستگیری های سال ۶۰ و ...
اعدام انقلابی. ار اون حرفاست.

مهدی یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام.
خیلی دوست دارم نظرتو درباره اکبر گنجی بدونم

م ر ی م یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:32 ب.ظ http://shodan.blogsky.com

طولانی بود اما خسته کننده نبود ..روان بود ...

علی دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:01 ق.ظ http://alieta.persianblog.com

آپدیت نمی‌کنی؟

م ر ی م دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:51 ق.ظ http://shodan.blogsky.com

من لینک شما رو گذاشتم

م ر ی م سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ق.ظ

مر سی که به من سر زدی

زهرا سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:04 ق.ظ http://zahra-hb.com

سلام:)
فکر کردم اگه اینجا بگم سریعتره :)

۱- خیلی خسته نباشید
۲- فرم نظر خواهی چند تا اشکال داره:
۱- اسما رو نشون نمیده، من فکر میکردم مشکل منه، اما چند نفر دیگه هم همین مشکل رو. داشتن...
۲- فرم نظرخواهی توی یک پنجره جدید باز نمیشه ( مثل وبلاگ قبلی)

۳- من صفحه آرشیو و اینا رو دیدم مرسی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد