تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

خاموشی فکر

نمی دانم دقیقا مشکل از کجاست که این چند وقت ناتوان در نوشتن شده ام. ولی به این باور رسیده ام که برای نوشتن و ثبت یکی از ده ها فکر و مساله که در ذهن داریم باید مجموعه ای از شرایط یاریمان رسانند. به نظرم نبود تمرکز و پراکندگی و آشفتگی است که مانع می شود برایم.
اکنون دنیاهای واقعی و مجازیم به سوی هم میل کرده اند و یکی شده اند. کم حرفی و بی عملی.
اگر افکار و نوشته ها را آینه انعکاس جریان زندگی بدانیم پس تعجبی نیست از این هم گرایی و تاثیر. اگرچه به تجربه نوشتن در این مدت دریافته ام افکار و نوشته ها در ناکجایی مانند اینترنت می توانند محرک و انگیزه ای را در عالم ماوقع موجب شوند. تعاملی پیدا در جریان است که گاه به روشنی تعریفی برایش نداریم.
روزگار دوری نیست آن زمان که سعی می کردم هر خبر و اتفاق را به تحلیل بنشینم، در شروع کار در این ناکجا ، اما چون تلاطم زندگی، پایدار نماند و جایش را به سبک دیگری داد که زندگی من سراسر تعویض و تغییر از پناهگاهی به پناهگاهی است. گیرم نوشتن دمی پناه روح و فکرم شود ، مگر باقی بقا یافتند که این ؟
اما همیشه رمزهایی هست که عده ای کشفش می کنند و آن راز جاودانی است. در آن صورت هیچ جذابیت ناپایدار نیست، همچون در این شهر که می بینید عده ای بیش از دو سال نوشتن را تاب آورده اند و هیچ از علاقه شان هم کم نشد. بسیار از حالت ها و اوقات چنین اند. مگر من روزی دیوانه فهم تاریخ نبودم ؟ تب دانستن بود ؟ نمی دانم هر چه بود تداوم نیافت شاید هم تداومش ندادم و جذابیتش خاموش شد. همچنان که سیاست، ادبیات، طراحی و غیره. که آمدند و رفتند و گاه نشستند و گاه نه.
بر هر چیزی ممکن است این سردی عارض شود حتی بر عشق. باز به تجربه یافته ام تداوم است که می تواند این مشکل را تخفیف دهد. تداوم در تکرار. تنها زمان عارض شدن سردی بر جسم است که چاره اش نتوان کرد.

پس اینجا را بار دگر پالودم با فکرم، تا خاموش نشود، فراموش نشود...
نظرات 5 + ارسال نظر
خاله نسرين شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:23 ب.ظ http://nasrin161.blogsky.com

خداوندا!

هيچ زيب و زينتی

جز پاكدامنی نيست و هيچ

مصيبتی گران تر از فرو افتادن

پرده حيا وحريم نباشد. الهی! جان

بی سامانم را با لباس تقوا و ورع

از رسواگری های زمان برهان و به

سامانم رسان و قناعت را كه كليد

گنج های شايان توست پيشه ام

ساز تا خوف فزون طلبی

و ترس از تهيدستی آنچه

ندارم در دلم راه نيابد.
تنها به تو پناه

می برم، زيرا تنها

تو ملجاء دلهای سرگردانی.

مرتضی شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:01 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

نوشتن من گم شده ... کجا ؟

زمینی شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:44 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com

مثل این‌که اپیدمیه! من هم دست به نوشتنم ... نه می‌نویسم انگار، ولی خودم لذت زیادی نمی‌برم.
به‌هرحال من منتظر نوشته‌هات هستم.

kimia یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:46 ب.ظ http://kija.blogsky.com

گاهی برای بودن باید ایستاد و چند نفس عمیق کشید بعد دوباره ادامه داد ... اما نباید هیچوقت برای همیشه متوقف شد :) موفق باشی

علی دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:12 ق.ظ http://alieta.persianblog.com

چه حس خوبی پیدا کردم از خوندن این نوشته، مثل چند وقت پیش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد