تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

چنین که دست تطاول به خود گشاده منم !

مدتی است نوشتن برایم سخت شده، نه اینکه چیزی را ارزش برای نوشتن نمی یابم که موضوعات زیادند، اما حوصله کم و فکر مخدوش مانع است.
این چند روز هم خواستم اگر نمی نویسم آن کار پرفایده تر در این دنیای وبلاگ یعنی نقل قول و لینک دادن را انجام دهم، لینک ها را مرتب به روز کردم و تکه هایی به انتخابم قرار دادم از نوشته های دیگران در مطالب پیشین.
این نوشته هم می توانست در قالب یکی از همان لینک های بالای صفحه ظهور پیدا کند اما دیدم بهتر است این ننوشتن را به روالی تبدیل نکنم که نقضش برایم سخت شود.

روزگار سپری می شود و دلتنگی ها و آشفته حالی ها افزون، اخبار احاطه مان کرده اند، در این شرایط تنفس مشکلم شده است. دیدن ناملایمات از همیشه بیشتر عذابم می دهد، فکر اینکه به زودی ممکن است طوفانی سهمگین همه آن آرامش سخت به دست آمده را بر باد دهد...
اما چونان محکومی که به حبس ابد گرفتار آمده است خودم را به چیزی مشغول می کنم و سعی بر آن که فراموشم شود این محکومیت بالاجبار را. هر از چند گاهی هم که بازیچه ها و سرگرمی ها، عاریتی و بی فایده بودنشان را آشکارتر به رخم می کشند حاصلش این می شود. در یک کلام در ترسم از فردای نیامده، دیروز از دست رفته و امروز سرگردان.
نوشته دوست زمینی در خود خواسته بودن نگاه ما به پیرامون که قابل قبول ترین تفسیر و شاید بهترین تفسیرمان است از آنچه به آن دچاریم به فکرم انداخت. گاهی انگار آرامش در همین نگاه سیاه است، خنده ها و خوشبینی ها شاید وجود داشته باشند اما اگر در نگاه مان آید بسیار تهوع آور تر از سیاه دیدن های خود خواسته می شود.
از تکرار این حرف های تکراری هم چون آن فکرهای رنگی در عذابم. سخت است و تاریک پیله دورمان، می توانست روشن و نشئه آور هم باشد. نمی دانم این بخش را باید به تقصیر سرنوشت گذاشت یا چه. این که چرا من این جایم با این پیله سیاه شاید مسئولش خودم باشم، نمی دانم. در بعضی تحملی است که در بعض دیگر نیست.
شاید هم عیب از روزگار است که خوشی هایش همیشه زودگذرند و ناخوشی هایش ماندنی تر. به هر تقدیر به حرف دوست زمینی ایرادی نیست، واقعیت هم انکار پذیر نیست.
احتمالا روز خوشبینان زودتر آغاز می شود...
 
حرف آمد ناخواسته... این نوشته را برای نوشتن از امکانی که انتشارات محترم نیما - ناشر کتاب های علیرضا نوری زاده - اخیرا برای برخی از کتاب های منتشره اش فراهم کرده است شروع کردم. با مراجعه به این آدرس می توانید به رایگان آن ها را دریافت کنید. تنها عیبش قرار گیری صفحه به صفحه کتاب در فایل هایی مجزا است که دریافتش را سخت می کند. کاش به جای آن تمامی کتاب را در یک فایل پی دی اف می گذاشتند.
به هرحال برای ما که دسترسی مان در ایران به این کتاب ها ممکن نمی شود خالی از لطف نیست. من از لیست این دو کتاب دکتر نوری زاده را برگزیدم : " فلاحیان مردی برای همه فصول جنایت " و " ناگفته ها در پرونده قتلهای زنجیره ای ".
شاید بعد همه صفحه ها را در یک فایل پی دی اف قرار دهم و با اجازه خودشان در اینجا گذارم. ( لینک از طریق سهراب )
 
نوشته های عمورضا را بخوانید. زیتون را هم ...
نظرات 5 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:07 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

امید وارم اینمورد از همه رخت بکنه.

سحر پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:54 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

من هم امیدوارم

عمو رضا جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:46 ق.ظ http://amooreza.blogsky.com

سلام دوست عزیز من
انگار من و تو با هم آشناییم. از ابراز لطفت سپاسگذارم.

دل سرگشته جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:37 ق.ظ http://del.blogsky.com

این دلتنگی ها و آشفته حالی ها و سرگشتگی ها همزاد ما هستند و با ما خواهند ماند!

زمینی جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:51 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com



رهاشو
تا به معرکه‌ی جدال درآیی!


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد