تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

کابوس زبان

نمی دانم چیزی که من می گویم را تا به حال تجربه کرده اید یا نه ؟ گیر کردن در موقعیتی که برای آماده نبودن و آماده نشدن از قبل، برای آن قبطه بخورید و تاسف. آن همه وقت که به راحتی به باد رفت و اثری از آن نمی شود یافت می توانستند خیلی بهتر استفاده شوند. مثل خیلی از این کلاس هایی که فکر می کردیم بدردمان نمی خورند و به اجبار مادر پدرها می رفتیم و غر غر کنان بر می گشتیم ولی الان می بینیم که نه آنقدر ها هم بدرد نخور نبودند. کلاس های کامپیوتر زبان و .. . حالا کار و زندگی تان بسته شده به همین چیزهایی که به موقع یادشان نگرفتید و دیگر حوصله ای برای شروعش نمانده. من هم دچار یک همچین مشکلی هستم که خودم را بابت اون تنبلی ها باید سرزنش کنم. من از دوران راهنمایی به صورت غریزی تلاشهای زیادی برای یاد گرفتن زبان و فهمیدن آنچه به انگلیسی نوشته شده بود شروع کردم، خوب یادم میاد چند تا دفتر با نوشتن لغت هایی که جدید یاد می گرفتم سیاه کردم. هر نوشته یا تابلویی که می دیدم سعی می کردم معنی اش را لابلای دیکشنری و سوال از کسی که بلد بود پیدا کنم. یادم هست سال ها پیش دایی ام به خاطر عمل چشم عموی خانمش و نزدیکی خونه ما با بیمارستان اینجا زیاد می آمد. شاید چند هفته ای هر روز برای سر زدن به پیرمرد اینجا بودند. دایی من دکترای زبان انگلیسی داره واقعا یکی از برترین زبان دانهای شاید ایران باشه. ترجمه شعر از فارسی به انگلیسی و نوشته ها و اشعار ادبی که بیشتر در روزنامه کیهان چاپ می کرد. من هم روی کنجکاوی از وقتی دیکشنری آریانپور به توصیه معلم زبان سال دوم راهنمایی گرفته بودم همه چیز را از توی این کتاب عبور می دادم. چیزهایی که روی بسته ها جعبه ها و هر چیزی که نوشته ای انگلیسی روش پیدا می کردم باید ترجمه اش می کردم. وقتی هم که دایی بیشتر اینجا می آمد کچلش می کردم، ازش معنی کلمه ها را می پرسیدم و توی دفترها و سررسید می نوشتم. این شروع پر شور و اشتیاق من بود. دایی این انگیزه من را که می دید می گفت من هم سال های نوجوانی و کودکی با همین شوق مثل تو کلی دفتر سیاه کردم از معنی کلمات و بعد توی دانشگاه زبان خواندم. سال های بلاتکلیفی ها و گذار راهنمایی گذشت و من با کلاس های مدرسه و کتاب های مدرسه جلو می رفتم بدون رفتن به آموزشگاهی جدا که آن موقع بین همه مد بود و حتی از آمدن به خود مدرسه واجب تر ولی من نمی دانم به خاطر راهنمایی نشدن درست خانواده یا رغبت نداشتن خودم و شخصیت بیشتر انزوا طلبم به جایی نرفتم. دبیرستان هم که شروع شد حجم درس ها و درگیری ها بیشتر. کتاب های دبیرستان اگرچه روی خواندن نوشتن بیشتر تاکید داشتند ولی از کلاس دوم دبیرستان از نظر فکری نیاز یادگیری زبان را در من ارضا می کردند و چیزهای زیادی ازشان یاد گرفتم. اما قافل از این که این آموزش ها چند سالی دیر انجام شده است و وقتی دبیرستان تمام شد دیگر آن آب باریکه و آموزش هایی که به هر حال بودند قطع شد و من دیگر به یک حد ثابت رسیده بودم که بعد از تمام کردن پیش دانشگاهی تابستان همان سال که اشتراک اینترنت و مودم گرفتم در اینترنت تکرار و تثبیت شد ولی پیشرفتی که بیشتر در مکالمه نیاز داشتم بوجود نیامد. بعد از کار با اینترنت و وقت درست کردن یک سایت کاملا انگلیسی حتی ترجمه فارسی به انگلیسی هم تجربه کردم. الان هم به خوندن و نوشتن تسلط پیدا کرده ام ولی چیزی که نمی شه تو خونه و مدرسه یاد گرفت مکالمه است که من را دچار مشکل کرده. البته به نسبت روحیه هر فرد مهارت روان صحبت کردن فرق می کند و این طوری نیست که اگر توی یک سرزمین انگلیسی زبان گیر بیفتم از گشنگی بمیرم ولی آنقدر تبحر ندارم که پیشنهاد مترجمی این شرکت را بپذیرم. به فردی نیاز دارند که هشتاد درصد کارش ترجمه و مکالمه با خارج از ایران هست و بیست درصد کار با کامپیوتر. همین مرددم کرده، بابا می گه بچه جون مردم یک چیزی را که بلد نیستند می روند با پر روگی چند برابر اون نشون می دند و کار را دو دستی می قاپند، حالا تو که انگلیسی ات به این خوبی است می ترسی. ولی من آدمی نیستم که تا چیزی را کامل و perfect بلد نباشم ادعایش را بکنم. خلاصه نمی دانم قبول کنم یا نه. همیشه از این وحشت داشته ام که یک وقت نتونم حرف طرف مقابل را متوجه بشم و جلوی بقیه خیس عرق ! باشگاه که باز بود یک ایتالیای از کارکنان سفارت می آمد تمرین، من هم به هر حال به قول معروف دست و پا شکسته باهاش حرف می زدم و برایم تجربه خوبی بود بیشتر برای ریختن ترس. تصمیم گرفتن چه این کار بشه چه قبولش نکنم روی مکالمه وقت بگذارم چون یک جور احساس ضعف و کمبود دارم وقتی که یک فیلم دوبله نشده را می بینم و نمی توانم ازش لذت ببرم.
کلاس زبان و تافل و این حرف ها را جدی بگیرید این ها ممکن برای بعضی ها دکور باشند و بی مصرف ولی می تونه آینده آنهایی که مقتنمش می شمرند را متحول کنه مخصوصا در این کشور و تو این زمان که همه دارند به فرار از کشور فکر می کنند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد