تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

خویی علیه خویی

« دعوای دیگری نیز در حوزه مرجعیت و اوقاف مرجعیت در اصفهان و قم و مشهد و لندن در جریان است. بعد از قتل مرحوم سیدعبدالمجید خوئی رژیم جمهوری اسلامی به سرعت با علم کردن امین، فرزند مرحوم جمال خوئی فرزند ارشد آقای خوئی، کوشید او را بر مؤسسه خوئی و اوقاف آیت‌الله خوئی مسلط کند. خروج به موقع عبدالصاحب برادر تنی عبدالمجید خوئی از ایران و ملبس شدن او به لباس روحانی که شرط ریاست او بر مؤسسه خوئی بود، توطئه رژیم را در لندن خنثی کرد. رژیم آشفته و عصبانی، حال که لندن از دستش خارج شده بود، فرزند آقا جمال خوئی را واداشت علیه متولی اوقاف خوئی در مشهد، اصفهان، قم و تهران یعنی آیت‌الله فقیه ایمانی که داماد مرحوم خوئی است، با کمک اطلاعات اصفهان شکوائیه‌ای به دادگستری تقدیم کند. آقای فقیه ایمانی را برای بازجوئی احضار کردند و قرار بود هفته گذشته در یک نشست و برخاست میلیاردها تومان موقوفات را از ایشان گرفته و به آقازادة سرسپرده وزارت اطلاعات و دفتر رهبری (فرزند جمال خوئی) بدهند. اما ماجرای قتل زهرا کاظمی و رسوائی قوه قضائیه ولی فقیه باعث شد برای جلوگیری از یک جنجال تازه فعلاً ماجرا را یک ماه به عقب بیندازند. » ادامه

بعضی وقت ها در مقالات یک هفته باخبر علیرضا نوری زاده آدم چیزهایی می خواند و می شنود که مشکوک می شود الان که من این حرف ها را دارم  می زنم و این کار ها را انجام ممکن است نوری زاده از این ها مطلع می شود ؟! یک جور احساس ترس که مواظب باش او از رگ گردن هم نزدیکتر است! شبه وار در چهار گوشه جهان چیزهایی را می بیند و می نویسد که به خیلی ها حق می دهم از او بترسند یا تکفیرش کنند یا هر جور مزخرف دیگری را نسبتش دهند. این مطلبی که بالا از او نقل کردم بخش انتهایی مقاله این هفته اوست در کیهان لندن، اطلاعاتی را که می دهد بیشتر جنبه داخلی خانواده خویی است و کمتر جایی مطرح شده ولی او با قلم همیشگی و تحلیل گرش آن را در قالب یک سناریو طرح می کند و نوع نگاه به قضیه را برای آن ها که کمابیش در جریان هستند تغییر می دهد. به هر جهت این را نوشتم به جهت تعجبم از در اختیار داشتن این جزییات توسط او و البته نکات تامل برانگیزی هم دارد.
اگر نوشته های اولیه من را در ابتدای شروع این وبلاگ خوانده باشید که همزمان با قتل سید مجید خویی فرزند کوچکتر آیت الله خویی در نجف و نوشته های بعد از آن درباره ذهنیت های مخالف و موافق در مورد وی " عبدالمجید خویی روحانی آزاده و مبارز یا مزدور انگلیس و عامل آمریکا؟ " کمی با شرایط سلسله مراتبی در این خاندان آشنا شده اید.

بنیاد خویی در لندن که سال ها پیش برای امور خیریه و گسترش مذهب تشیع در جهان بوجود آمده بود مستقیما توسط نماینده آیت الله خویی اداره می شد. شخصی که همواره از میان یکی از فرزندان پسر وی که می بایست ملبس به لباس روحانیت نیز باشد (طبق دستور و وصیت آیت الله خویی) انتخاب شده است و آخرینشان همین سید مجید فرزند کوچکتر (بغیر از دو پسر کوچکتر که توسط رژیم عراق کشته شدند) از همسر دوم آیت الله بود. باید اشاره کنم که نوه های بزرگ آیت الله از پسر اولشان سید جمال (از همسر اول) که سال های ابتدایی انقلاب در اثر بیماری جان سپرد، همواره در این سال ها از هر گونه نفوذ و مقام و منسبی در اموال و اوقاف تحت تصرف خویی بزرگ در میان سایر فرزندان و نواده های آیت الله به دلایلی خواسته یا نا خواسته محروم بوده اند. دوری که شاید به علت ارتباط نزدیکتر یکی از فرزندان سید جمال (موسی) با حزب الدعوه و مجلس اعلی ، مخالفان ریاست و نفوذ خاندان خویی بر حوزه علمیه نجف، نیز مربوط بوده باشد.
بعد از قتل سید مجید و بوجود آمدن خلا قدرت در بنیاد خویی به عنوان مهمترین رکن تاثیر گذار در هرم قدرت تحت کفالت نام خویی، تحرکات بیشتر و هدفمندی در میان پسران سید جمال درگرفت، درجهت بدست آوردن و به نوعی پس گرفتن آنچه آنان حق مسلم و پایمال شده شان می پنداشتند. البته با توجه به شروط پیش فرض برای نشستن بر کرسی بنیاد خویی یعنی بر تن داشتن لباس روحانیت، امین (تنها فرزند روحانی سید جمال) که تنها روحانی واجد شرایط بود شرایط را محیا برای تکیه بر کرسی لندن دید یعنی رسیدن به آرزوی دیرینه. اما با اقدام سریع سید صاحب برادر تنی و بزرگتر سید مجید و عموی ناتنی امین در پوشیدن لباس راه به ظاهر کوتاه ریاست را وارد بازی پیچیده و نامشخصی کرد که اکنون در جریان است.
با رفتن سید صاحب فردای مراسم ختم مجید به لندن و مطرح شدن نام او به عنوان رئیس جدید بنیاد تلاش آن ها را موقتا ناکام گذاشت و پسران سید جمال با ممنوع الخروج کردن سید صاحب در ایران راه بازگشت وی به ایران را مسدود نمودند تا در جبهه داخلی به امید تصرف باقی اموال و مراکز که در اصفهان و مشهد و قم و ... پراکنده است شانس خود را امتحان کنند. بخشی که بیشتر در اختیار داماد آیت الله خویی، آیت الله فقیه ایمانی ، است.
این درگیریها و تلاش ها از دیدگاه های مختلف قابل تامل و تفکر است، این که اساسا وارثان فرزند بزرگ آیت الله خویی چنین حقی را دارند یا همه این جنگ ها برای استفاده یا سو استفاده از همان خلا قدرت در بدست آوردن بخشی از مراکز و قدرت است، مشخصا بدون دانستن تمامی ماجرا ممکن نیست. ولی مساله ای که به وضوح مشخص است؛ رسیدن به قدرت در نجف، لندن یا تهران منجر به کنترل اموال و سلطه بر ثروت کلانی خواهد شد که دائما از جانب شیعیان متمکن وارد این خزانه می شود. قرار گرفتن در این مسند بالقوه فساد برانگیز است و این تلاش و درگیری گسترده نیز اگر منافعی برایش متصور نبود چه از جانب آنان که نمی خواهند از دستش بدهند چه از جانب کسانی که برای رسیدن به آن هر کار می خواهند بکنند، هیچ گاه صورت نمی گرفت.

البته مطمعنا این تمام حقیقت نیست، برای نقد بخش مالی بیت خویی در تمام این سالها چه قبل و چه بعد از مرگ آیت الله خویی نیازمند تحقیق و پژوهش فراوان است. من هم به عنوان یک فرد مرتبط به این قوم و تنها از روی کنجکاوی، مایل به باز گذاشتن این بحث هستم.
نظرات 2 + ارسال نظر
حسن دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:22 ب.ظ

به نظر من سید صاحب خویی لیقت این حق را داشت

سیدمحمد چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 02:55 ب.ظ

مقاله ای مشمئز کننده بود. از دست و قلمی که بوی شیطان می داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد