خورشید خانوم بالاخره برگشت. چشممان به این صفحه کامپیوتر خشک شد، اتفاقا امروز داشتم یکی از نوشته های قدیمی اش را که ذخیره کرده بودم می خوندم مال عید سال پیش بود.هر چند چند بار به دلایل مهم مثل بسته شدن وبلاگ ها و غیره توی وبلاگش تک نوشته هایی می کرد ولی واقعا در این مدت اونهایی که به وبلاگش و اون نوشته های طولانی و خواندن از به قول خودش دیوونه بازی هاش معتاد شده بودند خیلی دچار یاس وبلاگی شدند البته نمی دونم چرا هیچ کس هیچ جا چیزی از این یاسش برای کسی نگفت! چون از روزی که به طور مشکوکی بعد از جریان های بازداشت سینا مطلبی و محافظه کار شدن بعضی ها نوشتن را ادامه نداد من خودم جایی ندیدم کسی اعتراضی، نگرانی چیزی از خودش بروز بده و تا حالا هم برای من دلیل ننوشتنش غیر از اون چیزی که خودش گفت مربوط به تز فوق لیسانس و ... روشن نشده. به هر صورت مهم این هست که الان برگشته، با همون نوشته های دلچسب و خواندی اش. برای بلاگرها و خوانندگان قدیمی تر این حتما خبر خوشحال کننده ای هست. امیدوارم دیگه دچار غیبت کبری نشه. « من می خوام خاطره های معمولی زندگیم رو اینجا بنویسم. قبلنا هم همینکارو می کردم. ارزش چندانی ندارن این نوشته ها. اینو همینجوری گفتم برای اونایی که قبلنا وبلاگم رو نمی خوندن. خلاصه که من اصلا دلم نمی خواد وقت کسی رو تلف کنم. همین...»
darkroom
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 ساعت 01:18 ق.ظ